19

0 0 0
                                    

دانای کل
۱۹ فروردین
با حجمی از کسلی و بی خوابی بلند شد ساعت ۴ بعد از ظهر بود ناهار خورد خیلی درس داشت که بخونه اما باز هم به رختخواب رفت تا بخوابه نمیتونست بخوابه کلافه بود فقط وقتش را در اینستاگرام سپری میکرد تا زمان بگذرد بلند شد باید به مشاورش زنگ میزد اول اتاقش رو تمیز کرد و به مشاورش زنگ زد باید هر جور شده بود خودشو جمع و جور میکرد نمیتونست خودش را کنترل کند سر مادرش داد میکشید با مشاورش حرف زد کم کم نشست سر درسش تا آخر شب و با خستگی خوابید
..............................
۲۰ فروردین
از درد واژن و کمرم نمیتونم نفس بکشم الان ساعت ۵ و ۱۰ دقیقه است و من ارضا شدم نه با رلم با پورن و خیلی سریع چون امشب رفته بو م با اون پسره ک قبلان هم گفتم ار از گاهی میاد حرف بزنیم حرف زدیم و بحثو بردسم سمت مسائل جنسی و سوال های جنسی پرسید و منم کمکم خیس شدم اما تا خواست ادامه بده و ارضا بشیم گفتم من باید برم و ا ادامه ندادم من امروز هیچ کاری نکردم میخوام الانم تمام کنم اینو و آهنگ گوش بدم و بخوابم
یادتونه گفتم استادم بهم پیام میده یادته گفتم حس بدی دارم گفتم حرفای بدی پشت سرشه تعبیر شد یهو دیدم ظهر به استوریم جواب داد گفت چرا خسته و کسلی گفتم دانشگاه میرید گفت اره و برام عکسای دانشگاهو فرستاد شروع کرد به حرف زدن و گفتم میشه یه آهنگ براتون بفرستم گفت بفرست و من تو تل فرستادم این استاد مظهر غرور و تلخی بود  اما یهو اومده بود سمت من بعد تو حرفاش گفت من بازم تنهام گفتم طلاق گرفتید گفت عاطفی زیر یه سقفم با زنم اما زن و شوهر نیستیم دوزاریم افتاد دوباره یکی اومده سمتم ازم استفاده کنه
حرف زدیم گفت میتونیم دوست باشیم برام آهنگ فرستاد گیج بودم بدنم میلرزید روی هیچ چیز تمرکز نداشتم درس نمیتونستم بخونم بهش گفتم چه آهنگیو گوش بدیم اونم یه آهنگ هم اسم من گفت گفتم کسی از این ماجرا چیزی میدونه گفت نه گفتم چرا گفتید بهم گفت نمیدونم منم دلو به دریا زدم گفتم خط قرمز رابطمون روابط جنسی باشه یه لحظه گفت انتظارشو نداشتم اینو بگی ولی باشه منم بهش گفتم یه معلم حرومی زبان داشتم که ازم سواستفاده میکرد و ماجرا دایی ام هم بهش گفتم که بچه که بودم لمسم میکرد و اذیتم میکرد گفت بگذر ازش گفتم سخته خیلی سخت
ماجرا را هم بهش گفتم که یک سال بیشتر زندگی نمیکنم گفتم که سر جونم قمار کردم و قرص خوردم گفت منم از این دیوانه بازیا داشتم اما تعریف نکرد گفت من کنارت خواهم بود تو تمام این یک سال
میترسم همین الان یهو میاد تو ذهنم که نکنه مجبورم کنه بهش بدم تا نمره بهم بده خدایا میترسم یا امام زمان امشب شب تولد توعه اگه آدم بدیه ازم دورش کن یا امام زمان کمک خدایا گیجم میترسم میترسم من خیلی درس باهاش دارم و تا این نمره نده پاس نمیشم خدایا یعنی باید زیر یه استاد متاهل باشم؟
اگه همشو دروغ بگه چی
میدونی میخوام الکی بگم باشه دوستیم ولی جوابشو ندم هم نمیخوام دلبسته اش بشم هم همه چی
خدایا چرا مردای زن دار میان سمتم چی تو من میبینن؟تورو خدا چی آخه؟

تلاش آخرWhere stories live. Discover now