26

0 0 0
                                    

حتی یه ویو هم نخورده اینجا دیگه منم و من و من بعد از اینکه محمد اون پیام رو نوشت بد بهم ریختم دو روز درس نخوندم نمیدونم چرا منو از بلاکی در آورده چند بار بهش پیام دادم گفتم ممکنه چند لحظه صحبت کنیم جوابی نداد منم فقط براش نوشتم میدونم نوتیف میاد پس بابت همه چیز ممنون اکانت واتپدمو عوض کردم ک دیگه سراغم نیاد هانیه یه دوست داره اسمش استالینه فکر کنم اون محمده اخه اونم دوست دختر قبلیش هگ اسم منه و ۴ ماهه بهم زدن من ب محمد گفته بودم من هیچ کسو ندارم هیچ دوستی و فکر کنم اون هانیه را ب من داد با هانیه خیلی بد حرف زدم بلاکش کردم ِاما نتونستم برم بهم گفت هیچ وقت یه رابطه رو نشکن چون بعدش مثل قبل نمیشه یا برو یا بمون
با هانیه خیلی حالم خوبه آهنگ عربی گوش میدیم برام عربی مینویسه حرف میزنم باهاش و مهم ترین چیزی ک گفتم این بود مهم نیست چی اتفاقی افتاد مهن اینه که رابطه من و محمد باعث شد من تکون بخورم و هانیه رو  بهم داد بزار تا گرم موضوعیم متنی که هانیه برام نوشته را بدم
این روزها
حرف های زیادی هست که بنویسم
و به برکت انهدام سال های عمر
من بی واژه مانده ام
تو که می‌دانی در جزیره ای که منم
حروف فقط برای عزا و خلأ کنار هم می‌نشینند
فقط خواستم بدانی
من می‌دانم دور بودن آن قدر ها هم مرگ‌ آور نیست
و زورمان جز واژه نحس شرایط به چیز دیگری نمی‌رسد 
استاد سخن گفتن در سکوت(:!
ببین چطور صداهای دنیا هجوم می‌آورند؟
دست از این سکوت طولانی بردار و بگو
لااقل
به آن شب گرم موعود فکر می‌کنی
و حتی اگر گوشه غار نمورت در خواب یخ زدی
تلاشت را کرده ای
تا با لبخند مرده باشی
حالا دیگر قصه برای همیشه همین است
_برای تو که سرتاسر تراژدی های زندگی را ساکت زیسته ای
هانیه پز
میدونی حس خوبی باهاش دارم تعامل خوبیه بهش گفتم نرو گفت نمیتونیم بگیم تا کی با همیم اما بیا با بهترین نحو باشیم باهم تا جایی ک مسیرمون با همه
دوستش دارم
تو این چند روز دوباره خوابیدنم بهم ریخته تا ۸ صبح بیدارم و وای بگم ک امروز اول ماه رمضانه و میدونی چرا یکم حالم بد بود چون میخواستم پریود شم
و گیج بودم حتی تو برنامه ریزیم همه چیز برام بزرگ میومد حرص میخوردم
رابطه ام با استادم دیدم جوابمو نمیده منم کمش کردم گفت رسمی باشیم گفتم باشه گفت پیام ندیم گفتم باشه
کاریش ندارم
و وای بزار بگم دیروز بازم حالم خوب نبود عصبی بودم سره مامانم داد زدم و همش سوسیس و چیزای بد خوردم چاقم شدم بدجور
البته بگم با رلم دیروز ارضا شدم اول با هم دعوا کردیم اما بعدش از دلم در آورد
تو این مدت عصبی بودم ناخن هامو از ته کندم و موهامو رنگ کردم خیلی خوشگل شده رنگشو خیلی خیلی دوست دارم
و مهم تر از اینا امشب بود بالاخره پسر عموم امیرحسین
رو دیدم

حتی یه ویو هم نخورده اینجا دیگه منم و من و من بعد از اینکه محمد اون پیام رو نوشت بد بهم ریختم دو روز درس نخوندم نمیدونم چرا منو از بلاکی در آورده چند بار بهش پیام دادم گفتم ممکنه چند لحظه صحبت کنیم جوابی نداد منم فقط براش نوشتم میدونم نوتیف میاد پ...

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

نگاه کن اخه چقدر ماهه وای بوش منو دیوانه کرد اون معصومیتش زیباییش و اینکه یه مادر چیه و محبت خانواده بهم امید داد
البته قبلش رفتیم خولاکی فروشی و کلی چیز خوشمزه خریدیم
بودن در کنار خانواده خیلی ب آدم انرژی میده خیلی حس خوبی داره
انشاالله روز ب روز بهتر میشم و من تمام تلاشمو میکنم

تلاش آخرWhere stories live. Discover now