باید بگم وسط یه سکس چت بیخود با رلمم که هیچ حسی بهم دست نمیده خیسم نمیکنه نه فقط با اون با هیچ کس خیس نمیشم دیگه از بس پورن دیدم و ارضا شدم از بس که بدون حس با هر کسی که اومده تو زندگیم خوابیدم بی حس بی حسم فقط نگهشون داشتم ته کوچه کاج به انحنا داره که هیچ کس نمیاد اونجا داره با اون تصویر سازی میکنه منم مثل همیشه اون قول هایی ک دادمو شکستم فقط میخوام بمونه؟ از وقتی رلش شدم یه جورایی احترام برام قائل میشن بقیه
خیلی زود ارضا شد میدونم ناراحت شد که گفتم بش دیشب زدم ولی خوب دروغ بگم نمیخواستمش
راستی نگفت دیشب اون پسره ک هر از گاهی بام حرف میزد پیام داد میخواست بحثو اون سمتی ببره گفتم من با ت نمیتونم حس جنسی داشته باشم فکر کنم این درست ترین کار زندگیم بود
استاد امروز خیلی بام تلخ بود دیشبم که اصلا جوابمو نداد میگفت هیچ کس به عمرش ب من نگفته به من پیام نده نمیدونم چه مرگم بود شاید فقط از این میترسیدم که باهام بد بشه گفت میتونیم دوست بمونیم اما سکس و بوس و بغل ممنوعه اگه بگی بلاکت میکنم بعدم رفت خوابید
و البته دوست واتپدم کنارمه مثل همیشه با هم بازی میکنیم آهنگ گوش میکنیم کل توییترم شده عاشقانه هام با اون دوستش دارم حس میکنم ازش خیلی چیزا میتونم یاد بگیرم
همان طور که قبلا هم گفتم با کوچیک تر از خودم راحت ترم
امروزم چجوری گذشت ؟
صبح ۱۱ پاشدم کلاس آنلاین داشتم حاضریمو زدم سوسیس انگشتی خوردم ناهار خوردم خوابیدم
خوابای عجیبی میبینم شاید ضمیرناخودآگاهمه که میگه اینا رو میخوای مثلا امروز خواب یه بسته رنگ و روغن میدیدم تا تابلو بکشم
دیشب خواب دوست دبیرستانم میدیدم لز بودم باهاش سینه هامو میخورد و منو میبوسید
داشتم فکر میکردم شاید من اینجوریم مثل فیلم آبی گرم ترین رنگه منم واقعا یه لز نقاشم الان اشتباهی شدم یه ....مرد باز
میخوام برم از ایران اگه برم اولین کاری که میکنم با یه دختر میخوابم و اگه تونستم جفتمو پیدا کنم این رشته ای که میخونم و به وجودم تلقین کردم دوستش دارم میزارم کنار و میشم یه نقاش اونقدر میکشم که نگو
از اندام های زنانه برهنه و جذاب
از چشم گریان آدم ها
از درخت ها
اون موقع تو فکرم بود تو قرنطینه آبرنگ کار کنم
داشتم میگفتم نهار خوردم و خوابیدم دوباره کلاس آنلاین و در حینش چت با استاد
بوی قورمه سبزی مامان دیوانه ام میکرد ثکم نشستم سر درسم چشم به انتظار بابام بودم تا اومد
میدونی شروع کردم این جمله رو گفتن هر چند کم ولی میگم
به امیدخدا من روز به روز بهتر میشم همان طور که فرهنگ گفت هم دوستش دارم و هم کم کم میخوام تاثیرش رو ببینم
حمامم رفتم تو ذهنم بود امروز برم بیرون دونات بپزم مثل دونات های قبلیم آبرنگ کار کنم خیلی چیزا میخوام کتاب بخونم اما امان از تلف کردن وقت و خواب بدموقع و دیر
باید روی اینم کار کنم
یکی از مشاوره هام که بهم میگفت مغز تو جدای از وجودته یکی از نشانه هاش اینه که هی میگی باید باید و میخوای خفه اش کنی با انجام دادن اینکارا اگه انجام نشه اعصابت بد یشه
شاید درسته من باید دارم اونم زیاد ولی همین باید ها باعث شد من الان تکون بخورم و برم مطب دکتر باید خوب بشم اما از فردا انشاالله دست ب کار میشم
من برم ویس های دکتر فرهنگو گوش کنم و بخوابم
خوب شد یادم اومد اینو بگم دوست واتپدم فهمید پیاک اوت تصویره که محمد گذاشته بود پروفایلش چیه اینه که اثر پروانه ای مثلا یه پروانه این ور دنیا یه بال میزنه و اون ور دنیا طوفان میاد تغییرات کوچک اثرات بزرگ دوست واتپدم گفت اگه هر روز ۰.۰۱ تغییر کنی تغییراتش هنگفت میشه یعنی هر روز خیلی خیلی کم رشد کنی و حالت بهتر باشه