چشمام داره بسته میشه الان روی یه مبل خونه مادربزرگ مادریم دراز کشیدم خیلی خسته ام ساعت های طولانیه بیدارم صبح تصمیم داشتم خونه بمونم جق بزنم و برم بیرون سیگار بخرم و پشت سر هم بکشم گفتم یه بسته بهمن دارم فندکم دارم اما من کنت میخوام کنت قرمز
به خودم گفتم چرا همه روز هام یکسان باشه چرا بزارم این خمودی منو بگیره دیشب تمام شد و امروز یه روز جدیده یه روز خیلی قشنگ پس بلند شدم هوا ابری بود و بازم بارون میومد لباس پوشیدم برفی رو برداشتم و سوسیس تخم مرغ رو تو رگ زدم
تو ماشین این هوای کم رنگ و ابری بهاری بوی نم خاک و بهار دیونم کرده بود
رسیدم خونه مادربزرگم هیچ وقت از دیدنش اینقدر خوشحال نشدم زیاد دوستش نداشتم برای من خیلی خشک و مذهبی بودن با ادب بودند
من بزرگ شده با خانواده پدری داغونم هستم اما بازم دوستشون دارم انگار به اون جو پر تشنج اون دعوا های بدجور اون فحش ها اون بی احترامی ها عادت کرده ام انگار شدیم یه خانواده داغون ولی من دوستشون دارم با تمام بدی هاشون با تمامی مریضی های روانی درونشون
بگذریم یکم تحمل بعضی حرفای مادربزرگم سخته اما عادت میکنم بهش نمیخوام بخوابم امروز تا ده شب نقی رو میبینم و بعد خواب
نمیدونم چرا ایندفعه اینقدر خون ریزیم شدیده و تمام مدت رنگ پریده ام
دلم یه بغل و خواب میخواد اما دارم کتاب میخونم
گیج خواب بودم و خوابم برد
چشمامو که باز کردم دیدم تو یه اتاق تاریک تنهام
بیرون خیس بود و صدای بارون میومد اومدم تو سالن هر جور شده بود و شام خوردم سرمو کردم تو گوشیم تا بابام بیاد بریم خونه
نمیدونم چرا تا میام خونه جهنمه حمام رفتم زیر آب سینه هام رو با دستم گرفتم واقعا خیلق کوچیک بودن که دوست پسرم مسخرشون میکرد به بدنم نگاه کردم و برای باز هزارم دلم خواست مامان باشم کف حمام خوابیدم دوش روم باز بود اول رو شکمم بود بعد سرمو بردم زیرش فقط صدای ضربه های آب تو گوشت بود اومدم بیرون
خیلی خسته بودم
اومدم پا مقاله که دیدم بازم دعوا شده تو گروه
بعدشم من دعوام شد دبیر یکی از شهرا منو اذیت میکرد
سرم درد میکرد وحشتناک یهو دیدم اون برگشته تو واتپد و کسی هم که دوستش داره هم هست دیونه شدم من باخته بودمش اون بهش خیلی کمک کرده بود خیلی و حالا میخواست باهاش باشه
اشکام تمامی نداشت الانم نمیتونم درست بنویسم دارم دیونه میشم حتی نمیتونم عکس پروفایلشو ببینم سرم داره میترکه
نمیدونم میخونی یا نه یادته بهم چی گفتی گفتی مثل قبل زندگی نکن اره الان میفهمم دوست داشتن یعنی چی ولی تو هیچ وقت هیچ وقت دیگه برنمیگردی
به قول خودت that is enough I just do it anyway
من که دارم میمیرم ولی دوستت دارم لعنتی چرا نمیفهمی
من به کی بگم چجوری پیدات کنم قلبم درد میکنه اشکام داره میاد
اون دختره دوستت داره اره یکی رو پیدا کردی خودت گفتی من حتی قسمتتم نبودم شاید اصلا برات مهم نبود من برم
دیگه برات مهم نیستم دیگه برای هیچ کس مهم نیستم دیگه هیچ کس اشکامو نمیبینه
غم هام براش مهم نیست رلمم ک من به تخمشم میدونستمم اعتراف کرده بود قبلا
میخوام یه بلایی سره خودم بیارم ببینم کی براش مهمه هر کس حتی ازم سراغ نگرفت خط میخوره برای همیشه
کاش من زودتر بمیرم
بزار حداقل پروفایلتو ببینم یادته اون شب تو قلعه اومدم برم دستمو گرفتی گفتی نرو تو ماله منی همزمان گفتیم
اه اه چرا همش بهت فکر میکنم چرا دردامو نمیبینی بخدااااااا فشار قرنطینه نیست دلم برات تنگ شده که حتی منو نمیبینی
میفهمی قلبم تیر میکشه ؟نه حتی تو نمیخونی و درد کشیدنمم مهم نیست
من بگا برمم دیگه مهم نیست
میشه برگردی اصلا میخوام اینجا بنویسم با اینکه میدونم هیچ وقت نمیخونی the smart one
رگ های شقیقه ام درد گرفته
تمام بلیزم خیسه
میشه صورتمو ببینی
میشه بیام بغلت
میشه بغض کنم
کم آوردم خوب من وقتی رفتی همش آرزو میکردم برگردی میشه برگردی ؟
میشه حداقل از بلاکی درم بیاری ببینمت
چرا فکر میکنی من بدم؟
بعد مهدی دیگه هرگز اینجوری گریه نکرده بودم اره از زجر کشیدن خوشم میاد مثل همون فیلمه که برام دادی
چرا من محتاج کوچکترین نگاه تو شدم کوچکترین توجهت چرا نمیتونم بقیه رو تو گپ ببینم فقط تو میای جلو چشمم
چرا دیگه نمیتونم لست سینتو ببینم
فکر کنم اصلا پیام هامو ندیدی چقدر دلم برای تختت که بالاش قرمزه تنگ شده و اون عکسای که وقتی خواب گرفته ای برام میفرستی
ولی میدونی من دست نمیکشم حتی تو اوج درد ممکنه درجا بزنم مثل امشب گریه کنم خودمو تیکه پاره کنم ولی تو spilitچی گفت گفت انسان های آسیب دیده بیشتر شکوفا میشن دوستت دارم
دوستت دارم
دوستت دارم
و چون دوستت دارم
به خاطرت شکوفا میشم
قول میدم درد عشقت یادم بره
تو منو یه هرزه میبینی نه؟که هر روز با یکیه؟
تو هیچی نمیدونی
قول دادی کنارم باشی اگه بعد از امسال تصمیم گرفتم زنده باشم ازت نمیگذرم
اما تو که هیچ کدومو نمیخونی
اون دختره هم بهت پیاممو نمیرسونه کاش خدا به دلت بندازه بخونی