5

3 0 0
                                    

هنوز نخوابیدم از کل دیشب باید بنویسم از این احساساتی که ممکنه دیگه تکرار نشن هیچ وقت ممکنه لحظه ای دیگر من هم نباشم. رو تختم آرام و ساکته همه جا تختم زیر پنجره است نور خورشید تو چشمامه کامل انگار هوا کمی گرفته است اما بازم روشنه چشمامو آرام میبندم هدفون روی گوشمه دستم روی دکمه افزایش ولمه صدا رو تا ته زیاد میکنم imagine dragon مثل همیشه تو سرم غوغا میکنه صدا از یه گوشم وارد میشه یه حجم از نور هیجان احساسات میاد پشت پلکم دلم میخواد بلند شم و گیتارمو به دست بگیرم و تا میتونم محکم بزنم و عربده بکشم بهش میگن دیوانگی اما من هنوز رو تختم بی هیچ صدایی دوباره اوج میگیره آهنگ حالا دلم میخواد فقط بشینم پشت ماشین و تا میتونم با سرعت برونم به قدری تند که حتی نتونم ماشین رو کنترل کنم با تمام قدرت یه لحظه دستی رو بکشم و ماشین غلت بخوره نه مرگی در کار نیست اینم حاصل بالارفتن آدرنالینه اما تو هنوزم تو تختی .....بریم فرضیه سوم اره بری بالای پشت بوم رو قسمت بالای بالاش اونجایی که دیگه نتونی پایین بیای باد بزنه تو صورتت آدم ها زیر پاتن یه صدای کرکننده تو مغزته یه چیزی تشویقت میکنه که دل به دریا بزنی و بری پایین اما چی تورو برمیگردونه عقب عشق به خانواده وابستگی به چی پول فرزند چی؟....آهنگ تمامه و تو هنوز رو تختی ولی چیزی تو قلب و مغزت باقی مونده یه گداخته ذوب شده است
الان که مینویسم روز ۵ فروردینه اما روز من از ۸ شب روز قبلش آغاز میشه یکم درکش سخته خوابیدم تا ۵ بعد الظهر و یه چیزی خوردم دوباره حوابیدم تا ۸ شب مامانم بهم گفت من تمام مدت تنهام و این باعث شد بغض کنم من یکسال بیشتر پیشش نیستم
پیشش بودم تا نقی رو ببینم اعصابمم ریخته بود بهم چرا درس نمیخونم بعد از نقی رفتم سب درسام اما بازم درسای اصلیم مونده و خیلی نگرانم کرده با رلم دوساعت حرف میزدم قرار بود سکس چت کنیم اما اون خوابش برد خودمم زیاد دوست نداشتم سکس چت کنیم یادم رفت بگم من دیروز دوباره به پادشاه پیام دادم حالم بد بود گیج بودم دلم میخواست گریه کنم مثل الان کلافه بودم خیلی خیلی
من دوباره ارضا شدم اما نمیخوام خودمو سرزنش کنم میخوام آرام باشم دوباره استادمون بهم پیام داده بود بابت استوری هام میگفت چته چرا اینقدر داغون و آشفته ای
و پادشاهم دوباره یه ویدیو برام فرستاده بود که تو فیلمه مرده میگفت تو هیچ ارزشی برای روحت قائل نیستی برای همین با کوچک ترین اهمیت من خوشحال میشی عصبانی ام کلافه ام خیلی کلافه میخوام فحش بدم
سینه هامم بدجور درد میکنه پریودی کوفت
این قرنطینه کلافه ام کرده
امروز روز من نبود

تلاش آخرWhere stories live. Discover now