یک ماه و نیم گذشته اره امروز ۱۵ اردیبهشته و من چیکار کردم هیچی عملا درجا زدم درس نخوندم نه نه هیچی فقط جزوه نوشتم میخوای بگی قبول کردم محمد راست میگه نه معلومه که نه دیوانه شدی؟من بعد از قراری که با رلن گذاشتم دارم مراعات میکنم و کم میخورم و هر روز میرم رو تردمیل علاوه بر اون تمام وقتمو تو اینستا صرف دیدن نقاشی ها فقط آبرنگ میکنم یک ماه بیشتر تا امتحانات فرصت نمونده و من باید بخونم اما از فردا قول میدم عملی شه میخوام برم وسایل آبرنگ بخرم
چی توی گوشمه؟آهنگ دارک پردایس لانا است و قبلشم آهنگ سامرتایک ب د که محمد با من گوشش نکرد هر کاری کردم و الان با هانیه گوشش دادم هانیه دو روز نبود حالم بد بود و بزار ب موضوع مهم برسیم یادتونه بهتون گفتم من از دنیا عقب کشیده بودم بهم ریخته بودم و خیلی حالم بود دوسوام رفتن ب مللما تبریک گفتن و هی اسم منو میاوردن منم حالشو نداشتم جوابشون رو بدم نمیدادم روزه هم بودم دیروز چی شد امیر بهم گفت برو تو بازی انفجار منم رفتم و ۳۰ تومن باختم تمام وجودم میلرزید دیشب هم با رلم ارضا شدم و امروز دزدکی روزه نگزفتم واقعا احتیاج داشتم
امیر امشب گیجم کرده اصلا دلیل اینکه دارم مینویسم اینه امیر شیطان پرسته گل میکشه سکس داشته ولی خب به من میگه آجی کدچیکه گفت اگه خوب نشدی با هم تمام میکنیم اُور دوز یه مرگ آرام و بدون درد بعدش داشت میگفت هر ماه باغ اجاره میکنیم دختر و پسر روهم دیگه ودکا و ویسکی و سکس و کوکائین 🤦🏻♀️🤦🏻♀️🤦🏻♀️🤦🏻♀️🤦🏻♀️
ازش ترسیدم گفتم نکنه یه بلایی سرم بیاره اون راز های منو میدونه راستی بهش گفتن ک دلم میخواد قبل از مردنم یه لز با یه دختر داشته باشم اونم گفت من آدمشو دارم تو هر وقت خواستی بگو اخه امیر خونه و ماشین از خودش داره پولشم از همین بازیه در میاره
بگذریم
بعد از اینکه گفت هر ماه میرم باغ ترسیده بودم بهش گفتم ک خط قرمزات با من فرق داره ک اینو برام دادمارال کیه مارال یه دختری که دوست پسرش مستش میکنه بهش تجاوز میکنه و حاملش میکنه و بعد دختره ک دوباره میره سمتش جلو چشمش با دوسته دختره میخوابه امیر میخواد کمکش کنه دوباره اعتمادشو ب دست بیارا اما هانیه میگه اینکار فایده نداره باعث میشه دختره دوباره ضربه بخوره وای این دو روز هانیه نبود خیلی دلم براش تنگ شده بود راستی از اون بگم ک پشت درختا بوسیدمش یه استوری گذاشته بودم
فرداش ک باش حرف زدم خیلی ناراحت بود منم گفتم باشه دیگه نمیزارم استوری های واتساپمو ببینید و الان دو روزه نذاشتم دلم میخواد ببینه استوری هامو ای بابا اصلا ب حس و حال اون میزاشتم اما حیف
رلم دوباره شروع کرده ب خوندن
راستی ماجرا استادا بگم منه احمق دوباره بهش پیام دادم گفتم استاد وقتتون آزاده بریم آرامگاه یه شاعر گفت نه گفتم ببخشین و اینا گفت عذر خواهی زیاد نکن گفتی ی چیزی گفتم نه نمام شد میدونی داستانم حتی یه ویو نداره و من دوباره تنهای تنها شدم