قسمت بیست و ششم:اولین روز مهد

4.6K 836 196
                                    

جین،آخرین نفری بود که بعد از به زحمت بیرون فرستادن بچه ها برای جونگکوک و نامجون دست تکون داد و از در مهدکودک که نقاشی بامزه ای از یه کفشدوزک بزرگ قرمز با خال های گرد سیاه،نشسته روی یک برگ سبز جوان،داشت؛خارج شد.

نامجون کمی خم شد و دست جونگکوک رو گرفت و خواست به سمت در راهروی ورودی مهد بچرخه که جیمین دوان دوان خودشو داخل حیاط مهد پرت کرد و جیغ زد:

_جونگکوکا!دلم برات تنگ میشهههه

و شروع کرد به دست تکون دادن برای کوک!

جونگکوک هم با ذوق دستش رو توو هوا تکون داد و جیغ زد:

+زوت(زود) میعاممم هیونگ!

که کسی محکم به در کوبیده شد و صدای بلندی از در آهنی بلند کرد و ثانیه ای بعد تهیونگ درحالیکه با دست پیشونیش رو می مالید در چهارچوب در ظاهر شد:

×اکستراتجی(استراتژی)مون رو یادت نره کوک!
نقطه قوت تو،توو مبارزه، دندوناته!خوب ازشون استفاده کن!
و مثل مربی ای که کنار رینگ بوکس،شاگردش رو راهنمایی میکنه،مشت و لگدی هم توو هوا پروند!

کوک هیجان زده خندید و دندونهای خرگوشیش رو نشون داد:

+دندون

که جین با اخم پشت سرتهیونگ ظاهر شد،نفسش رو فوت کرد و دست چپش رو به کمر زد و با دست راستش گوش تهیونگ رو به آرومی کشید:

*شما دوتا وززه اینجا چیکار می کنین؟؟مگه نگفتم برین  سوار ماشین شین؟؟

تهیونگ آخ آخ گویان روی پنجه پا بلند شد:

×آییی!آی باباااا!کنده شدددد!ولممم کننن

جین،گوش تهیونگ رو ول کرد وبه جیمینی  که به آرومی،عقب عقبی به نامجون نزدیک میشد تا پشتش پناه بگیره،اشاره زد:

*بیا اینجا جیمین..کاریت ندارم

جیمین جیغ بلندی کشید و چند قدم باقیمونده تا نامجون رو دوید و درحالیکه از آستینش آویزون میشد،جواب داد:

_نمیاممم!میخوای گوشمو بکشی!

و تهیونگ غر زد:

×چه عادت بدیه،جدیدا،پیدا کردی بابا!

و به محض اینکه جین به سمتش خیز برداشت "غلط کردم"ی گفت و بدوبدو از در خارج شد!

نامجون دست جیمین رو گرفت و چشمکی به همسرش زد:

^عزیزم تو ببخششون لطفا..همین یه بار!به خاطر من؟

جین،چشمی چرخوند و مثلا ناراضی طور پشت چشم نازک کرد و،هشدار دهنده دستش رو تکون داد و عدد یک رو نشون داد:

+فقط همین یه بار جون!

نامجون لبخندی زد،خم شد و پیشونی جیمین رو بوسید:

ஜ 𝑻𝒉𝒆 𝒍𝒊𝒕𝒕𝒍𝒆 𝒔𝒂𝒗io𝒓𝒔 ʚϊɞ 𝑵𝒂𝒎𝒋𝒊𝒏 ஜ( Completed )Where stories live. Discover now