جین،آخرین نفری بود که بعد از به زحمت بیرون فرستادن بچه ها برای جونگکوک و نامجون دست تکون داد و از در مهدکودک که نقاشی بامزه ای از یه کفشدوزک بزرگ قرمز با خال های گرد سیاه،نشسته روی یک برگ سبز جوان،داشت؛خارج شد.
نامجون کمی خم شد و دست جونگکوک رو گرفت و خواست به سمت در راهروی ورودی مهد بچرخه که جیمین دوان دوان خودشو داخل حیاط مهد پرت کرد و جیغ زد:
_جونگکوکا!دلم برات تنگ میشهههه
و شروع کرد به دست تکون دادن برای کوک!
جونگکوک هم با ذوق دستش رو توو هوا تکون داد و جیغ زد:
+زوت(زود) میعاممم هیونگ!
که کسی محکم به در کوبیده شد و صدای بلندی از در آهنی بلند کرد و ثانیه ای بعد تهیونگ درحالیکه با دست پیشونیش رو می مالید در چهارچوب در ظاهر شد:
×اکستراتجی(استراتژی)مون رو یادت نره کوک!
نقطه قوت تو،توو مبارزه، دندوناته!خوب ازشون استفاده کن!
و مثل مربی ای که کنار رینگ بوکس،شاگردش رو راهنمایی میکنه،مشت و لگدی هم توو هوا پروند!کوک هیجان زده خندید و دندونهای خرگوشیش رو نشون داد:
+دندون
که جین با اخم پشت سرتهیونگ ظاهر شد،نفسش رو فوت کرد و دست چپش رو به کمر زد و با دست راستش گوش تهیونگ رو به آرومی کشید:
*شما دوتا وززه اینجا چیکار می کنین؟؟مگه نگفتم برین سوار ماشین شین؟؟
تهیونگ آخ آخ گویان روی پنجه پا بلند شد:
×آییی!آی باباااا!کنده شدددد!ولممم کننن
جین،گوش تهیونگ رو ول کرد وبه جیمینی که به آرومی،عقب عقبی به نامجون نزدیک میشد تا پشتش پناه بگیره،اشاره زد:
*بیا اینجا جیمین..کاریت ندارم
جیمین جیغ بلندی کشید و چند قدم باقیمونده تا نامجون رو دوید و درحالیکه از آستینش آویزون میشد،جواب داد:
_نمیاممم!میخوای گوشمو بکشی!
و تهیونگ غر زد:
×چه عادت بدیه،جدیدا،پیدا کردی بابا!
و به محض اینکه جین به سمتش خیز برداشت "غلط کردم"ی گفت و بدوبدو از در خارج شد!
نامجون دست جیمین رو گرفت و چشمکی به همسرش زد:
^عزیزم تو ببخششون لطفا..همین یه بار!به خاطر من؟
جین،چشمی چرخوند و مثلا ناراضی طور پشت چشم نازک کرد و،هشدار دهنده دستش رو تکون داد و عدد یک رو نشون داد:
+فقط همین یه بار جون!
نامجون لبخندی زد،خم شد و پیشونی جیمین رو بوسید:
YOU ARE READING
ஜ 𝑻𝒉𝒆 𝒍𝒊𝒕𝒕𝒍𝒆 𝒔𝒂𝒗io𝒓𝒔 ʚϊɞ 𝑵𝒂𝒎𝒋𝒊𝒏 ஜ( Completed )
Fanfiction**کامل شده** تا حالا حس کردید کاش خیلی درگیر کسی یا چیزی که عاشقش هستید نمی شدید؟ کاش به دوست داشتنش از دور بسنده می کردید؟ تا حالا پیش اومده از تصمیمتون عمیقا پشیمون بشید؟ این ها دقیقا احساسات این روزهای جینه. جین از تصمیمی که سه سال پیش برای ازدوا...