تهیونگ، از حواسپرتی پسر استفاده کرد و چنگی به گوشه کیک تولد زد و مشت پر از کیکش رو به صورتِ جونگکوک مالید و از چهره ی برق گرفته ش، زیر خنده زد:
- حواست کجاست کوکو کوچولو؟
جونگکوک تلاش کرد ذهن درگیرش رو کنترل کنه؛ پس درحالیکه کیک روی لب ها و اطراف دهنش رو می لیسید، دور از چشم بابا جین که مشغول برداشتن شمع ها از روی کیک بود انگشت میدلش رو نامحسوس برای تهیونگ بالا آورد و همزمان با لحن محترمانه ای که بابا جینی رو عصبانی نکنه جواب داد:
- به تو فکر میکردم هیونگ!
تهیونگ کف دستش رو بالا گرفت و لب زد:
- آینه بچ!
و بلندتر ادامه داد:
- ای جانم که! مکنه ی کیوت!
یونگی دستمال کاغذی ای به دست جونگکوک داد و با دو تا چشم غره به طرفین، بحث رو خاتمه داد.
جین در حال اسلایس کردن کیک تولد پرسید:
- آرزو کردی کوک؟
جونگکوک بلافاصله بعد از تمیز کردن صورتش، اولین بشقابی که کیک داخلش نشست رو از دست جین قاپید و با صدای بلند هیجان زده ش جواب داد:
- البته که کردم دد! ولی شخصیه!
جیمین بشقاب دوم رو به دست نامجون داد و با لحن لوسی ادای جونگکوک رو در آورد:
- ولی شخصیه دد! چه غلطااا
جونگکوک چنگال پر از کیکش رو تو دهنش چپوند و همزمان با دهن پر جواب داد:
- هی! امروز روز تولدمه! حق ندارین انقد...
هوسوک که کنارش نشسته بود؛ دستش رو روی دهن کوک گذاشت و مانع از ادامه صحبتش شد:
- اوکی پسر خوب! حق با توعه! کیکت رو بخور!
کوک به نشونه تایید سر تکون داد، و هوسوک وقتی از حرف نزدن پسر مطمئن شد؛ دستش رو برداشت تا ترکیب کیک و بزاق دهن بغل دستی پرحرف و شلخته ش رو از صورتش پاک کنه.
نامجون درحالیکه کیک رو روی میز مقابلش میذاشت، پرسید:
- سوک؟ مین آ هم قرار بود بیاد؛ چرا یهویی منصرف شد؟؟
هوسوک کمی من من کرد و در نهایت بهونه ای که از قبل آماده کرده بود رو به یاد و به زبون آورد:
- عام..آره کار براش پیش اومد فک کنم.. کلاس فوق برنامه و اینا..
جیمین در حالیکه چشمش به بشقاب کیکش بود و طوری به نظر میومد که انگار توو دنیای خودشه، "نچ نچ"ی کرد و سر بالا نیاورد تا چشم غره هوسوک رو ببینه.
سکوت عجیب حاکم رو جین شکست:
- سکوتتون خیلی مشکوکه بچه ها!
YOU ARE READING
ஜ 𝑻𝒉𝒆 𝒍𝒊𝒕𝒕𝒍𝒆 𝒔𝒂𝒗io𝒓𝒔 ʚϊɞ 𝑵𝒂𝒎𝒋𝒊𝒏 ஜ( Completed )
Fanfiction**کامل شده** تا حالا حس کردید کاش خیلی درگیر کسی یا چیزی که عاشقش هستید نمی شدید؟ کاش به دوست داشتنش از دور بسنده می کردید؟ تا حالا پیش اومده از تصمیمتون عمیقا پشیمون بشید؟ این ها دقیقا احساسات این روزهای جینه. جین از تصمیمی که سه سال پیش برای ازدوا...