جین با انگشت چند ضربه به در اتاق زد تا توجه پسرکی که با تمرکز زیاد مشغول زیر و رو کردن وسایل کمد بود رو جلب کنه:
- میتونم کمکت کنم کوک؟
جونگکوک با استرس از پشت در کمد سرک کشید و لبخند دستپاچه ای زد:
- عه عام! ب بابا گ گوشی قدیمیم رو ندیدی؟
جین نگاه مشکوکی به سر تا پای کوچکترین پسرش انداخت و جواب داد:
- دست خودت بوده.
جونگکوک با عجله در کمد رو بست و سمت در اتاق راه افتاد:
- عه؟! عجیبه! فکر میکردم دست شماست! اوکی مرسی!
و با عجله از در بیرون زد.
جین، متفکر به رفتن پسر خیره شد؛ این بچه مشکلش چیه؟!
..........................................................
جونگ هی موهای نه چندان بلندش رو که به خاطر دویدن بهم ریخته بودند، با دست کمی مرتب و ساعتش رو چک کرد؛ با دیدن تایم، ضربه ای به پیشونیش زد:
- دختره ی خنگ! دیر شد! دیر! باید بذارمش برای فردا؟ الان مدرسه شلوغه؛ آه نه! امروز! بهرحال کوکی اوپا دیر میاد مد!
چشم هاش رو ریز کرد و در یک لحظه تصمیمش رو گرفت، زمان زیادی برای از دست دادن نداشت.
مدرسه هنوز خیلی شلوغ نبود، تک و توک دانش آموز توو راهرو و کلاس ها به چشم می خورد؛ مستقیم و با عجله سراغ کمد رفت ولی قبل از اینکه موفق بشه پاکت رو داخل کمد بندازه؛ صدای بلندی سکوت راهرو رو شکست:
- هوی دختره! اونجا چیکار میکنی؟
جونگهی به سرعت پاکت رو داخل کت مدرسه ش مخفی کرد، چرخید ، به پسر پشت سرش چشم غره رفت و با خودش فکر کرد:
سهون! پسره ی علافی که همش دور و ور کوکی اوپا موس موس میکنی؛ شانس آوردی که ته ته اوپا زد ناکارت کرد، اگه دست من میفتادی بجز دستت فک وراجت رو هم می آوردم پایین!
و بلند داد زد:
- مُفَتِش کمد کوکی اوپایی؟ خوبه بهت محلم نمیده و انقد سمجی!و در برابر چشم های متعجب سهون به سمت یکی از کلاس ها رفت.
سهون، شوکه چند ثانیه ای به جای خالی دختر ریزه میزه خیره موند و زیر لب زمزمه کرد:
- این دیگه چه وزّه ای بود؟! کوکی اوپاااا؟!!!
تازه به خودش اومد و خواست دنبال دختر بره ولی دیگه دیر شده بود و با راهروی خالی مواجه شد.
جونگهی به پاکت کوچک آخر نگاه کرد و به کلاس کوک که برخلاف راهرو، خالی از دانش آموز بود.
بهرحال فرقی هم نداشت، این یادداشت کوتاه رو حتی اگه توو جامیزی برادرش هم میذاشت ایرادی نداشت.
YOU ARE READING
ஜ 𝑻𝒉𝒆 𝒍𝒊𝒕𝒕𝒍𝒆 𝒔𝒂𝒗io𝒓𝒔 ʚϊɞ 𝑵𝒂𝒎𝒋𝒊𝒏 ஜ( Completed )
Fanfiction**کامل شده** تا حالا حس کردید کاش خیلی درگیر کسی یا چیزی که عاشقش هستید نمی شدید؟ کاش به دوست داشتنش از دور بسنده می کردید؟ تا حالا پیش اومده از تصمیمتون عمیقا پشیمون بشید؟ این ها دقیقا احساسات این روزهای جینه. جین از تصمیمی که سه سال پیش برای ازدوا...