قسمت سی و نهم:عکس خانوادگی

3.7K 779 306
                                    

جونگکوک با لب های آویزون،در آستانه زیر گریه زدن برای سومین بار صدا زد:

_یونی هیونگ؟

یونگی در نهایت تسلیم شد و دقیقا لحظه ای که چرخید تا پسر کوچکتر رو بغل بگیره،دوربین جیمین فلش زد و کلیک!

پسر درحالیکه کوک رو بغل میکرد، چشمهاش رو چرخوند:

+چقدر عکس میگیری آخه!بسه دیگه..

جیمین لبخند گشادی زد و درحالیکه بدو بدو میرفت تا سوژه جدیدی پیدا کنه،جیغ زد:

×خاطره میشه هیونگ!

یونگی با لبخند به هیجان جیمین،موهای جونگکوک رو مرتب کرد و گونه تپلیش رو محکم بوسید:

+نگفتم اگه جملاتت رو کامل نگی،من متوجه حرفات نمیشم؟

جونگکوک با لب های آویزونش سر تکون داد و پیشونیش رو به شونه یونگی چسبوند:

_اوهوم!

+حالا بهم بگو تهیونگ هیونگ چیکار میکنه؟

جونگکوک سرش رو بالا آورد تا راحتتر جواب بده:

_بازی!

یونگی ابرو بالا انداخت و جونگکوک سریع تصحیح کرد:

+میتُنه..بازی میتُنه!

یونگی برادرکوچکتر رو توو بغلش چلوند:

_پسر باهوش من!

کلیک!جیمین عکس دیگه ای شکار کرد و قبل از اینکه یونگی شروع به غر زدن کنه،سمت تهیونگ دوید تا پسر رو که با لبخند گشاد با یونتان اینور اونور میدوید سوژه دوربینش کنه.

کمی اونطرف هوسوک بعد از خالی کردن ضدآفتاب جین روی پوست سفیدش،روی شن های گرم ساحل دراز کشید،کمی بدنش رو کش و قوس داد و با ارامش اه کشید:

*آخیششش!

هنوز کلمه کامل از دهنش خارج نشده بود که تلپ!
یونتان روی شکمش پرید و فریاد هوسوک و صدای خنده دوقلوها رو بلند کرد.

کلیک!و یه عکس دیگه هم ثبت شد.

جیمین چندتایی هم عکس از صحنه های غر زدن هوسوک به جونِ تهیونگ و یونتان گرفت و چرخید تا پدرها رو که کمی دورتر نشسته بودن،شکار کنه.

جین سرش رو روی شونه نامجون گذاشت و نفس عمیقی کشید:

_الان من خوشبخت ترین مرد زمینم..

نامجون دستش رو دور کمر همسرش حلقه کرد و کمی به سمت خودش کشیدش:

+بعد از من آره!تو خوشبخت ترین مرد زمینی بعد از من!

جین بلند خندید:

_دیوونه!نخیر!من اولم..تو بعد از من!

نامجون نیشخند زد:

+اره؟؟

_آره!

+خودت خواستی!

با یه حرکت سریع جین رو به کمر روی شن های گرم ساحل خوابوند و روش خیمه زد!

ஜ 𝑻𝒉𝒆 𝒍𝒊𝒕𝒕𝒍𝒆 𝒔𝒂𝒗io𝒓𝒔 ʚϊɞ 𝑵𝒂𝒎𝒋𝒊𝒏 ஜ( Completed )Where stories live. Discover now