قسمت سی و هفتم : شکلات میوه ای

3.8K 794 200
                                    

مروت نیست جرم بوسه دزدان را نبخشیدن
که بس باشد قصاص این گناه سهل،لرزیدن

.......................................

جین کوتاه و آروم قدم برمی داشت تا جونگکوک بتونه پا به پاش بیاد،بالاخره پسرک از سکوت متفکرانه ش دست کشید و پرسید:

^^من ماما ندارم؟؟

جین دو ثانیه خشکش زد و در نهایت تونست بپرسه:

_چطور؟؟

جونگکوک لبهاش رو آویزون کرد و دستی که توو دست جین بود رو تکون تکون داد و لگدی به سنگریزه مقابل پاش زد:

^^مامای جیسو خیلی مهلبونه..امروز بهم گفد دوس داره مامای منو ببینه شون من خیلی بامزه و باهوشم و من گفدم که ماما ندارم..و اون خیلی ناناحن شد و گفد حتما مامام منو از بهشت میبینه!
بهشت کژاس؟مامای من لفته بهشت که منو ببینه؟
شرا نیومده سئول؟

جین چندبار متوالی پلک زد و تلاش کرد حرفهای مشاورشون رو به یاد بیاره،قبلا برای این سوال آماده شده بودند:

_کوکی!تو خونواده جیسو رو دیدی؟

جونگکوک مکثی کرد و با شک جواب داد:

+من ماماش رو دیدم و یکی از باباهاش رو!اون یکی باباش رو ندیدم ولی!

جین خم شد و پسرک رو بغل کرد تا سریعتر حرکت کنند:

_چون جیسو فقط یه بابا داره..بعضی بچه ها یه بابا دارن و یه ماما..بعضی بچه ها هم دو تا بابا یا دو تا ماما دارن..

جونگکوک متفکر سرش رو خاروند و جواب داد:

+ینی من ماما ندارم؟حتی توو بهشت؟؟

_آره..بجاش باباجونی رو داری..

+آخی!بیشاره جیسو!فقط یه بابا داره..

جین ابرو بالا انداخت و خواست چیزی بگه که جونگکوک که کاملا قانع شده بود از جیبش شکلات میوه ای بیرون آورد:

_مامای جیسو از اینا که باباجون دوس داره بهم داد!
نگهش داشتم برای بابا..

دستای تپل و کوچیکش رو دور گردن جین محکمتر حلقه کرد:

^^زودتر بریم پیش باباجونی دیدهه!(دیگه)

....................................................

جونگکوک پشت در اتاق هیونگ ها ایستاد،بابا جین گفته بود که برای ورود به اتاق بقیه باید اجازه بگیره ولی پسرک خیلی بیشتر از این حرفها عجله داشت.
در رو با شدت باز کرد و داخل دوید:

_یونی هیونگگگگ!میگم‌کههه....

با دیدن جسم مچاله یونگی روی تخت که با شنیدن صدای کوک به سرعت از جا پریده و تلاش دستپاچه ش برای پاک کردن اشکهاش،جا خورد:

ஜ 𝑻𝒉𝒆 𝒍𝒊𝒕𝒕𝒍𝒆 𝒔𝒂𝒗io𝒓𝒔 ʚϊɞ 𝑵𝒂𝒎𝒋𝒊𝒏 ஜ( Completed )Where stories live. Discover now