قسمت سیزدهم:مردای واقعی!

6.1K 1K 393
                                    

صدای چرخیدن کلید توی قفل در،باعث شد جین به یونگی که هنوز با لباس مدرسه،روی مبل نشسته بود،سرش رو پایین انداخته بود و با انگشتاش بازی میکرد،تشر بزنه:

_پاشو برو توو اتاقت..

یونگی که می دونست قراره پوست کله ی نامجون کنده بشه،التماس کرد:

+بابایی..خواهش میکنم..

_برو..اتاقت..یونگ..الان..

جین گفت،درحالیکه روی هر کلمه تاکید میکرد..

وارد شدن نامجون به هال،همزمان شد با بسته شدن در اتاق هیونگها توسط یونگی..

نامجون،که انتظار داشت طبق معمول 4تا پسربچه بریزن سرش و جین و یونگی،با لبخند نظاره گر بالا رفتن بچه ها از سر و کولش باشن،متعجب از سکوت خونه،سلام کرد..

×سلام بر زیباترین همسر دنیا..بچه ها کوشن؟

جین،با ابرو به مبل اشاره زد و  جواب داد:

_باید صحبت کنیم..جدی!

و کلمه ی آخرو با تحکم ادا کرد..

نامجون گیج و سردرگم سری تکون داد و بلافاصله نشست:

×اتفاقی افتاده؟

_تا تعریفت از اتفاق چی باشه..

نامجون،گیج تر از قبل پرسید:

×یعنی چی؟

و جین برگه ی امتحان نقاشی یونگی رو روی میز به سمت نامجون،سر داد:

_بعید میدونم این از نظر تو،اتفاق باشه البته!
چون خودت کشیدیش!

نامجون،آهی کشید و سعی کرد توضیح بده:

×جین!یونگی بخاطر این امتحان خیلی استرس داشت!آخه یه امتحان نقاشی اصلا ارزششو داره؟
منم یه برگه با سربرگ امتحانی مدرسه شون،طراحی کردم و دادم همکارم براش نقاشیش رو کشید تا سر جلسه با برگه ی خودش،جابجا کنه و تحویل معلمش بده..همین..

و به برگه اشاره کرد و ادامه داد:

×معلمشونم که نفهمیده دیگه..20 داده بهش..
چیش انقدر مهمه که اینطوری ابروهای خوشگلت رو کشیدی توو هم؟؟

جین،نفسش رو با حرص فوت کرد و کمی صداش رو بالا برد:

_مهم نیست نامجون؟اینکه داری پسر من رو شبیه خودت،بی مسئولیت بار میاری،مهم نیست؟؟؟؟

نامجون،ابروهاش رو در هم کشید و درحالیکه سعی می کرد به اعصابش مسلط باشه،جواب داد:

×من بی مسئولیتم؟

_معلومه که هستی!ساعت رو نگاه کردی؟الان وقت خونه اومدنه؟تو نمیگی من،دست تنها،چه گلی به سرم بگیرم با این پنج تا آتیش پاره؟؟

نامجون ناخودآگاه،کمی صداش بالاتر رفت:

×پی تفریح بودم؟با دوستام بودم؟بار بودم؟کلاب بودم؟
نخیر آقا!!
محض اطلاعتون توو اون کارخونه ی لعنتی،اضافه کار وایمیستم..
اصلا به این فکر کردی چه مرگمه که نصفه شب میام خونه؟؟نهعهع!معلومه که نهههه!فقط خودتو دیدی که دست تنهایی!

ஜ 𝑻𝒉𝒆 𝒍𝒊𝒕𝒕𝒍𝒆 𝒔𝒂𝒗io𝒓𝒔 ʚϊɞ 𝑵𝒂𝒎𝒋𝒊𝒏 ஜ( Completed )Opowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz