🔞هشدار اسمات پارت🔞
میشه نخونین؟تو رو خدا!😅😅یکی نیس بگه آخه مجبوری قول اسمات بدی؟!!!!
بهرحال!
نه دهم از این پارت اسماته! اگه نمی پسندین، نخونین لطفا😅😰😰و برید تقریبا آخرای پارت😆😅
..........................
جین،وولی خورد و به مچ دست نامجون چنگ انداخت:
_جون..در..
نامجون،گاز ریزی از لاله گوشش گرفت و نفس گرمش رو زیرگوشش فوت کرد:
+گاااد!نمیخوااام..عایششش..
لگدی توو هوا پروند وخودشو به زحمت از تخت کند، به سمت در رفت،کلید رو داخل قفل چرخوند،به سرعت نور خودش رو به تخت رسوند و توو این فاصله تیشرتش رو کند و کنار انداخت و جین رو بغل گرفت؛سرش رو داخل گردنش برد ، پوست لطیفش رو بین لبهاش گرفت و محکم مکید.
جین آهی کشید و دستش رو با ملایمت داخل موهای همسرش برد.
نامجون پوست گردن پسر رو با سر و صدا رها کرد،
یقه ی تیشرتش رو کمی پایین داد و زبونش رو تا ترقوه ش کشید و لیس کوتاهی زد که دست های جین،داخل لباسش خزیدند و پوست داغ شکمش رو لمس کردند.نیشخند زد ، پایین تیشرت جین رو گرفت و کمی بالا زد،سرش رو پایین برد و درحالیکه زبونش رو دورانی اطراف نافش حرکت می داد،دست راستش رو زیر تیشرت برد و با انگشت اشاره ضربه ناگهانی ای به نیپلش زد که باعث شد جین ناخودآگاه چنگی به پوست شکم پسر بندازه.
جون به تلافی ضربه ای به باسنش زد:
+پنجه های کوچولوتو کنترل کن پیشی کوچولو!
وگرنه میدونی چی میشه دیگه؟جین،آهی کشید ، به کمرش قوس داد و سوالش رو بی جواب گذاشت.
نامجون،این بار نیپل راستش رو بین انگشت شست و اشاره ش با ملایمت به بازی گرفت و وقتی جین لبش رو گزید و از لذت چشمهاش رو بست، ناگهانی، نیپلش رو محکم چرخوند و صدای ناله ی بلندش رو با مکیدن لبهاش داخل دهنش خفه کرد،با دست آزادش باسن پسر بزرگتر رو مالید و سوالش رو تکرار کرد:
+جوابتو نشنیدم هانی!میدونی چی میشهه؟؟
و همزمان با پایان جمله ش،زانوش رو بین پاهای جین جا داد و بی حرکت،مماس به آلتش قرار داد.
جین بی تاب یکمی خودش رو پایین کشید و به زانوی نامجون مالید و بریده بریده نالید:
_می..میدونم.. لعنتی!میدونم..
نامجون نیشخندی زد و گوشه ی تیشرت جین رو گرفت و بالا کشید و به کمک خودش درش آورد:
+خوبه که میدونی بیبه!ولی جای تو بودم با کسی که انقد مشتاقشم محترمانه تر برخورد میکردم.
YOU ARE READING
ஜ 𝑻𝒉𝒆 𝒍𝒊𝒕𝒕𝒍𝒆 𝒔𝒂𝒗io𝒓𝒔 ʚϊɞ 𝑵𝒂𝒎𝒋𝒊𝒏 ஜ( Completed )
Fanfiction**کامل شده** تا حالا حس کردید کاش خیلی درگیر کسی یا چیزی که عاشقش هستید نمی شدید؟ کاش به دوست داشتنش از دور بسنده می کردید؟ تا حالا پیش اومده از تصمیمتون عمیقا پشیمون بشید؟ این ها دقیقا احساسات این روزهای جینه. جین از تصمیمی که سه سال پیش برای ازدوا...