قسمت سی و سوم:مهمونی

4.1K 807 366
                                    

یونگی بعد از اینکه از پاک شدن تمام لکه های ناشی از اثر انگشت های جونگکوک از صفحه ال سی دی مطمئن شد،روی پاشنه پا چرخید و با نگاهش دنبال پسرک گشت.

جونگکوک سمت دیگر سالن نشسته بود و به دستور باباجین ماشین های اسباب بازیش رو با جدیت گرد گیری میکرد.(یه موقع فکر نکنید بچه رو گذاشتن سر کار و بهش کار الکی سپردند ها!😆)که مخاطب یونگی قرار گرفت:

_جونگکوکی!

و وقتی توجه برادرکوچکترش جلب شد،ادامه داد:

_نبینم به شیشه تلویزیون دست بزنیا!

دستمالش رو بالا گرفت و تکون داد:

_تازه تمیزش کردم!هوم؟

جونگکوک هم به تبعیت دستمالش رو بالا گرفت و تکون داد:

+دستم بنده یونی هیونگ!شطوری دست بزنم اصلا؟

یونگی سر تکون داد ، "آفرین"ی گفت و رفت سراغ تمیز کردن آینه.

که هوسوک درحالیکه جاروبرقی رو خاموش میکرد صداش زد:

×آیینه رو تمیز کردم من!برو کمک بابا نامجون.

یونگی"اوکی"ای گفت و به کمک نامجون رفت که مشغول دستمال کشیدن سرامیک های کف پذیرایی بود.

دوقلوها گوشه آشپزخونه جلوی در باز کابینت نشسته بودند و درحال گردگیری ظروفی بودند که قرار بود سرمیز شام استفاده بشه که صدای آخ بلند جین توجه همه رو جلب کرد.

محل خونریزی رو با دست دیگه ش فشرد و به سرعت خودش رو به سینک رسوند و انگشت زخمی ش رو زیر آب سرد گرفت.

به ثانیه نرسیده همه اعضای خونه دورش حلقه زده بودند،نامجون درحالیکه زخم دست همسرش رو بررسی میکرد بدون مخاطب قرار دادن شخص خاصی گفت:

*دو تا چسب زخم بیار

پسرا پنج نفری به سمت کابینتی که محل نگهداری جعبه کمک های اولیه بود دویدند و باعث خنده جین شدند.یونگی که از خنده جین خیالش راحت شده بود که حلش خوبه با لبخند جونگکوک رو بغل کرد و  گونه ش رو بوسید:

_تو کجا آخه وروجک؟

جونگکوک دست و پا زد و به کابینت اشاره کرد:

+چبس چبس..(چسب چسب)

_تو که زورت ب جعبه نمیرسه و نمیتونی بلندش کنی!صبر کن هیونگا چسب میارن..

هوسوک جعبه کمک های اولیه رو بیرون اورد و جیمین با عجله درش رو باز کرد و بسته ده تایی چسب رو چنگ زد و دوید،بقیه هم به دنبالش به سمت دیگر آشپزخونه و باباها برگشتن.

نامجون با دقت روی زخم سطحی جین رو چسب میزد که جونگکوک با نگرانی دستور داد:

+بوسش کن بابایی..بوسش کن زود خوب شه..

ஜ 𝑻𝒉𝒆 𝒍𝒊𝒕𝒕𝒍𝒆 𝒔𝒂𝒗io𝒓𝒔 ʚϊɞ 𝑵𝒂𝒎𝒋𝒊𝒏 ஜ( Completed )Donde viven las historias. Descúbrelo ahora