❤lsItOkayToLoveYou?.1❤

2.9K 366 4
                                    

پا تند کرد و همونطور که تموم لقمه‌ی بزرگ باقیمونده از صبحونش رو تو دهنش جا میکرد بندهای کولش رو روی شونش جابجا کرد و با انگشتاش پشت لنگه کفشش رو بلند کرد. دوچرخش رو از در بیرون برد و داد زد
_من دارم میرم

و طبق معمول داد هیونگش بود که پشت سرش بلند شد
_ همسایه هاهم فهمیدن جئون... فقط برو!

و بازهم صدای مامانش بود که پشت بندش بلند شد
_بچمو اذیت نکن سوکجینا، جونگکوکی مراقب خودت باش پسرم
_باشه

مسیر خونه تا خیابون اصلی خلوت بود، سرعتش رو بالا برد تا زودتر به دانشگاه برسه ولی بخت یارش نبود و مجبور شد پشت چراغ قرمز بایسته
با انگشتاش رو دسته‌ی دوچرخه ضرب گرفته بود و به پیدا کردن یه کار خوب فکر میکرد
درست بود که پدرش حرفی نمیزد ولی به راحتی از حساب کتابای شبونش میشد فهمید که درآمدش کمتر از اونیه که بتونه کفاف یه خانواده‌ی چهارنفره رو بده...
آهی کشید و نگاهی سرسری به ماشین کناریش انداخت ولی با دیدن شیشه های تمام مشکیش به سرعت سرش رو برگردوند و با شگفتی بهش چشم دوخت آدمو یاد ماشین اشخاص معروف و رئیس جمهور مینداخت با کنجکاوی سرش رو جلو برد تا بتونه اثری از رئیس جمهور رو توش تشخیص بده ولی تصویر خودش بیشتر توجهش رو جلب کرد و..لعنتی!
موهاش تو هوا پخش شده بود....
نوچی گفت و موهاشو درست کرد و با ذره‌ای مکث، شکلکی برای تصویر خودش درآورد
زندگیش اوضاع افتضاحی داشت ولی کی گفته بود نمیتونه بخنده؟!
هول هولکی شکلک لبخندی رو شیشه‌ی ماشین کشید و بادیدن چراغ سبز به راه افتاد........
با هول دوچرخ! رو کنار بقیه دوچرخه ها گذاشت و به سمت ساختمون معماری حرکت کرد پنج دقیقه به شروع کلاس
مونده بود ولی به این معنی نبود که نخواد زودتر به کلاس برسه
لحظه‌ای به عقب برگشت تا دوچرخش رو چک کنه و از درست بستنش مطمئن بشه سریع دید زد و دوباره برگشت که همون لحظه با شخصی برخورد کرد
هردو شخص سرهاشون رو نگه داشته بودن تا از درد لحظه‌ایش کم کنن
درهمون حالت پشت چشمی برای شخص مقابلش که از قضا میشناختش نازک کرد
_پارک جیمین

خندید و درحالی که دستشو از رو سرش برمیداشت و موهاشو ردیف میکرد گفت
_حواست نیست سرتو میکوبی به سرم بعد طلبکارانه هم صدام میکنی تو دیگه کی هستی جئون جونگکوک؟

جونگکوک ام به روی خود نیاورد که تقصیر اوت بوده
دستاشو تو جیب شلوارش فرو کرد و تک سرفه‌ای کرد
_تو الان نباید سرکلاس باشی؟تو دانشکده ما چیکار میکنی؟

دستی تو موهاش کشید
_وقتی یه دوست خل و چل مثل پارک چانیول داشته باشی که دوست دخترش تو ساختمون معماری باشه و از قضا اون روز باید بهت کمک کنه تا بتونی مراسم فردا رو سروسامون بدی پس مجبوری که بیای یه دانشکده دیگه

چینی به بینیش داد و سر تکون داد
_از همین الان بهت خسته نباشید میگم امیدوارم تلف نشی..من میرم سر کلاسم، فعلا
_فردا شب اجرا دارم..یادت نره بچه خرخون
به تشویق طرفدارام احتیاج دارم...

🌿|ɪˢ ɪᵗ ᴏᵏᵃʸ ᴛᵒ ʟᵒᵛᵉ ʏᵒᵘ?|~[ᴄʜᴀɴʙᴀᴇᴋ.ᴠᴋᴏᴏᴋ]Where stories live. Discover now