❤︎𝖯𝖺𝗋𝗍 9❤︎

689 131 10
                                    


حول و حوش یک ساعت و نیم بود که روی کاناپه روبه روی هائه بین نشسته بودم و Angry Birds بازی میکردم هر وقت عصبی بودم این بازی رو میکردم.
و باختم مساوی شد با باز شدن در سرمو بلند کردم و به شخصی که با صورت خندون از اتاق چان بیرون میومد چشم دوختم.
باورم نمیشد دارم درست میبینم یا نه اون اینجا چیکار میکرد؟
دلشوره عجیبی به دلم افتاده بود.
بدون اینکه متوجه حضورم شه از اونجا رفت
اون اینجا چیکار میکنه اونم بعد از این همه سال اونم توی اتاق چااان!؟

-حالتون خوبه رئیس بیون؟

با صدای هائه بین به خودم اومدم.
از جام بلند شدم و با پاهای لرزونم در اتاق چان و باز کردم
با چشمای نمناکم بهش خیره شدم ، متوجه من نشده بود.
به دکمه های بالایی پیراهن سفیدی که صبح خودم دکمه هاشو بستم نگاه کردم که چطور باز شده بودن و کراوات یاسی رنگی که خودم با بوسه روی لباش براش بستم نگاه کردم که چطور آزادانه و شل شده خودنمایی میکرد.
موهایی که صبح با وسواس تمام شونه کرده بود حالا بهم ریخته بودن..به صورتش نگاه کردم پلکاشو روی هم گذاشته بود و به صندلیش تکیه داده بود همه ی اینا نشونه ی یه چیز بودن!...اما..چرا؟
کنترل خودم دیگه دست خودم نبود نفس عمیقی کشیدم و از اتاق خارج شدم و رو به هائه بین گفتم.

-تو میتونی بری!
-چ..چی؟
-برو..مرخصی!

و دوباره برگشتم توی اتاق و ایندفعه در و محکم بستم و قفلش کردم.

-بکهیون؟!

به طرف چانیول چرخیدم با حالتی که انگار ترسیده نگام میکرد.

-اون اینجا چیکار میکرد؟

چانیول اخم کرد.

-کی؟

دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم و دادزدم.

-اون جنده اینجا چیکار میکرد پارک چانیوووووول؟؟؟

به نفس نفس افتاده بودم.

-بکهیون!!

چانیول با حالت دو خودشو به هم رسوند و شونه هامو چسبید .

-آروم باش عزیزم.

یقشو محکم کشیدم و صورتشو مماس صورتم قرار دادم .

-برای آخرین بار میپرسم چان اون هرزه اینجا چیکار میکرد؟؟
-منظورت مینجی یه؟

پوزخند عصبی زدم .

-مینجی؟..هه از کی تاحالا اسم پارتنراتو یادت میمونه پارک چانیول؟
-بکهیون!
-تنت بوی عطر اونو گرفته!

𝖲𝖾𝖼𝗋𝖾𝗍💍𝖬𝖺𝗋𝗋𝗂𝗀𝖾 Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora