(شخص سوم)
(فردا صبح)
اریکا: تموم شد تاتا؟؟؟
ته: تا حدودی.
الکس: بجنب دیگه بیا پایین ببینیمت.هر سه تاشون منتظر بودن تا تهیونگ بیاد پایین و رنگ موی جدیدشو ببین. بعد از قرن ها تصمیم گرفت بالاخره یه تنوعی بده
جیمین هنوز خواب بود و هوسوک هم روی مبل گوشه ی هال بیهوش افتاده بود. طوری گرخیده بود که همشون حدس میزدن حالا حالاها بیدار نشه.
کوک: اقا این پسره چه چیزیه ها. سلیقه ی جیمین جنده رو تحسین میکنم.
الکس: تو گوه میخوری. زر نزن پارت میکنما.
کوک: گوه خوردم بابا هیچی.
اریکا: عرررررررررررررر تاتاااااااااااا.
اریکا چشماش قلب شده بود و با جیغ داشت به پله ها نگاه میکرد و بقیه هم مسیر نگاهشو نگاه کردن و....
فاک!
جناب تهیونگ با همچین تیپی از پله ها اومد پایین!
جونگ کوک همونجوری مونده بود فقط بی صدا لب میزد فاک. پشت سر هم و بی مکث.
الکس واو ای گفت و دوباره پوکر شد.
و اما اریکا، از چشماش رنگین کمون میریخت پایین و قلب شده بود. لپای خودشو از هیجان فشار میداد و لکنت گرفته بود که اخر جیغ زد و گفت:
اریکا: من میتونم واسه توی فاکی لعنتی استریت شمممممممم!!!!
الکس که اینو شنید، چشماش چهارتا شد و برگشت سمت اریکا و با اخم نگاش کرد.
الکس: جنابعالی خیلی غلط میکنی!!
اریکا: الکسسسس نگاش کننننن تو سکسی تر از این پیدا میکنییییی؟؟؟؟؟
الکس: نیگا رو کی برای ازدواج حساب کرده بودیم
یکم پوکر به زمین نگاه کرد و به جر دادنای اریکا برای ته اهمیتی نداد.
الکس: کوک پاشو بریم میخوام بکنمت.
کوک: هاااااااااان؟؟؟؟
کوک چشماش هزار تا شد و هاج و واج داشت الکسو نگاه میکرد. الکس اهمیتی به داد کوک نداد و براید استایل بغلش کرد و برد تو اتاق.
VOUS LISEZ
Oppressed Devil
Fanfictionمظلوم شیطان صفت میدونید وقتی آدم ساده و پاکی باشید، به همه اعتماد میکنید و فکر میکنید که همه مثل خودتون آدم خوبی هستن، درست مثل پارک جیمین. وقتی یه سری آدم به درد نخور توی خرابه ای تاریک و ترسناک ولش میکنن، شاید یه اتفاقای کوچیکی رخ بده، مثل ملاقات...