خب
سلام به هر کسی که اینجاست.
داستانی که قراره از امروز اینجا آپ کنم، شاید مورد پسند خیلی ها نباشه ولی من مدت هاست که ایدش تو ذهنمه و فقط دلم می خواست که یه جایی ثبتش کنم؛ حتی اگه خونده هم نشه.
باید بگم که با خیلی از داستان ها که عشقای آبکی داره و این حرفا، ممکنه متفاوت باشه.
خیلی طولانیش نمی کنم که نه وقت کسی تلف بشه و نه داستان جذابیتشو از دست بده.
*این فن فیک لری نداره؛ خودم لری بلیورم ولی نمی خواستم با آوردنش توی یه فف زیام، بهش کم اهمیت داده بشه.*
درخواست ووت و کامنت هم ندارم؛ هر کسی که خوند خوشحال می شم که نظرشو آخر چپترا بگه و اگر هم که نه، هیچ ایرادی نداره.
اگه چپتری با گوش دادن به یه موسیقی، دل نشین تر می‌شد، حتما اولش اسم موزیک رو ذکر می کنم.
شرطی هم واسه آپ کردن ندارم چون میل خودمه که این داستان یه جا نوشته بشه.
ممنون
پریا
YOU ARE READING
𝘉𝘦𝘢𝘶𝘵𝘪𝘧𝘶𝘭 𝘦𝘺𝘦𝘴, 𝘉𝘦𝘢𝘶𝘵𝘪𝘧𝘶𝘭 𝘭𝘪𝘦𝘴
Fanfiction"هیچ شنیدی که می‌گن چشم ها نمی‌تونن دروغ بگن؟ حقیقت نداره! تنها قاعده‌ای که اینجا صدق می‌کنه اینه که هر چی چشم ها زیباتر باشن، دروغ های زیباتری هم می‌تونن بگن!"
