For you [ H.S ]

دوست دارم

' نويـسنـده '

اروم و با ملايمت.. نفس هاي عميقشـو بيرون ميده..
به اطراف نگاه ميكنه ، ديوار هاي سفيد ، ميز اهني و سرد روبروش و آينه اي كه ميدونه يه دروغ بزرگـه
اينجا رو ميشناسه.. اين اولين باري نيست كه نفس هاشو توي اين چهارديواري هدر ميده !

هواي اتاقو بالا ميكشه ، چشمهاشو ميبنده و سرشو به عقب هل ميدن.. اون ميدونه داره چيكار ميكنه.. قدم به قدم .. ثانيه به ثانيه اين بازي رو حفظه و اين فقط اتلاف چيزيه كه اون نيازداره ، زمـان !

با صداي كشيده شدن دستگيره در نيشخندي روي صورتش شكل ميگيره و با ورود فردي به اتاق اروم سرشو صاف ميكنه و چشمهاشو به ارومي باز ميكنه..

:" خوب خوابيدي ؟.. اميدوارم جات راحت بوده باشه "

صداي مرد توي اتاق ميپيچه ، نيشخندي به صورت تيره رنگش ميگيره و قدم هاشو به سمت ميز و صندلي كنارش برميداره
ليوان قهوه بين انگشتاشو روي ميز رها ميكنه و صندلي رو براي خودش بيرون ميكشه..

:"خب... وقتِـت رو كه زياد نگرفتيم..؟ "

با تمسخر ميپرسه و به ادم روبروش نگاه ميكنه..
اون خوب ميدونه كه سه روز معطل كردن يه ادم زمان زيادي ميتونه باشه

:" از هر لحظه اش لذت بردم ، مطمعن باش مرد "

ميگه و انگشت هاي دست راستشو روي ميز قرار ميده ، اون ميدونه پشت اون اينه افراد زيادي درحال نگاه كردنشن..

:" بيشتر لذت ميبري.. اصلا نگران نباش "

ميگه و تكيه اش رو از روي ميز برميداره...نگاهي به شيشه كنارش ميندازه و بدون فاصله زماني زيادي پرونده مورد نظرشو روي ميز اهني رها ميكنه..
به چشم هاي مرد روبروش نگاه ميكنه ، اون ادم درستي رو دستگير كرده ؟..

:" خجالت نكش.. خوب بهشون نگاه كن "

كميسر يانگ شخصا براي بازجويي هركسي خودشو درگير نميكنه اما پرونده بزرگ ترين قاچاق انسان نميتونه هر پرونده اي باشه

مرد روبروش با ارامش و ملايمت كامل خودشو سمت ميز ميكشه و پرونده باز شده رو مرور ميكنه ، پرونده اي كه شامل عكس ها و نوشته هايه كه اون بهتر از هركسي ميدونه كه بي پايه و اساس ان.

:" توي تاريخ ٢٢ سپتامبر.. شمال نيوجرسي.. انبار پر شده از مقدار قابل توجهي كوكائين ، شيشه و هروئين.. "

يانگ بدون برداشتن كوچيك ترين نگاهي مرد روبروشو زير نظر ميگيره.. دنبال كوچيك ترين تغيراته ، تعجب..ترس..خشم..
اما هيچي ، صورت مرد روبروش با ادمي كه به يه روزنامه حوصله سر بر نگاه ميكنه هيچ فرقي نداره!