فرار

2.2K 218 247
                                    

' ناشناس '

دستمو اروم به نرده هاي سرد ميگيرمو سعي ميكنم بدون از دست دادن تعادل ويا بهم خوردن ريتم قدم هام از پله ها پايين برم .
دستي به موهام ميكشم و اونارو حالت ميدم و به اطرافم نگاه ميكنم
مثل هميشه .. پر از رفت و آمد هاي خالي !

سمت اولين سالن روبروييم قدم برميدارمو نشستن و برداشتن ايپد خودم از روي ميز سعي ميكنم خودمو سرگرم كنم ..

:" يه نوشيدني برام بيار "

محكم و بااعتماد بنفس ، مثل هميشه دستور ميدم و منتظر تاييد خدمتكاريم كه درحال تميزيه سالنه ..

:" چي ميل داريد خانم ؟ "

ميپرسه و جلوم مي ايسته .. بدون نگاه كردن بهش زير لب اسم نوشيدنيمو ميگم و با حوكت دستم بهش ميفهمونم كه تنهام بزاره.
من اصلا توي موود تحمل آدماي دوروبرم نيستم !

با وارد شدن به صفحه مخصوص خودم سعي ميكنم خبراي مهم رو گلچين كنم و بخونمشون ..
سرقت بانك ، مسخرست
آتش سوزي مناطق جنگلي در امريكاي جنوبي ، كي اهميت ميده ؟
ربوده شدن كودك خردسال ..، به من چه ؟

خبرا يكي از يكي خسته كننده تر شدن و من تنها كاري كه ميكنم خاموش كردم ايپده و چند دقيقه بعد گرِگ درست رو بروم ظاهر ميشه .. گرگ ، يكي از افراد نه چندان درجه بالا ولي مورد اعتماد !

با چشماي روشنم بهش با بي تفاوتي نگاه ميكنم و سعي ميكنم بفهمم چي ميخواد..

:" خانم .. رئيس صداتون ميزدن .. ميخواستن شما هم"

حرفشو نصفه قطع كردم وقتي بي تفاوت از كنارش رد شدم و از سالن خارج شدم ... با روبرو شدن با خدمتكاري كه ديده بودم بدون توقف صدامو بلند كردم

:" خيلي دير كردي .. ميتوني بريزيش دوور !!"

و بدون حتي نگاه كردن كه نوشيدني توي دستش راهمو به سمت اتاق مورد نظرم كج كردم ..
صداي پاشنه هاي كفشم راهرو بلند و مخوف عمارتو پر ميكرد و باعث ميشد حس خوبي بهم دست بده ، لبخند كجي روي صورتم داشتم و با تكون دادن بيشتر موهام اعتماد بنفس بيشتري كسب ميكردم ..
صداي پاي گِرِگ درست پشت ردپاهاي من بلند ميشد.. بازم اون قراره باشه ؟ درك نميكنم اون چه چيزي داره كه انقدر قابل اعتماده ؟ هرچي كه هست اعتماد منو كسب نكرد.. حداقل نه تا الان

جلوي در بزرگ و چوبي روبروم لحظه اي مكس كردم و با بالا انداختن ابروم به نگهبان هايي كه روبروم قرار داشتن اشاره كردم درو باز كنن و خب .. مگه ميتونستن كاري غير اين انجام بدن ؟

For you [ H.S ]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora