زيباترين شيطان

2.3K 171 37
                                    

شايد بعضي اوقات خنده بتونه خيلي از زخم هارو خوب كنه ، مخصوصا اگه اين خنده رو با كسايي شريك شي كه دوستشون داري و بهت اهميت ميدن !

اينجا توي يكي از هزاران سالن هاي عمارت استايلز من ، آرارا و سيِرا نشستيم و داريم جوري بلند ميخنديم كه انگار با شيطان توي سوزوندن بهشت همدست بوديم .

بودن با اونا شايد قشنگ ترين بخش هاي اين زندگي كه الان دارم باشه ، هرچندكم اما خب..

ارارا و سيرا واقعا دختراي با مزه ايند ، سيرا رو به روي من روي مبل سفيد يا شايدم صدفي نشسته و ارارا كنارم درحال ماساژ دادن شكمشه ، گفتم كه ما داشتيم ميخنديديم و من ، خب من با دستمالي كه از روي ميز برداشتم دارم اشكامو پاك ميكنم با اين تفاوت كه اين اشك ها  برخلاف هميشه از خنده ان نه گريه .

توي همين زمان استايلز و بقيه پسرا توي اتاق كارش درحال حرف زدن با هم ديگه ان و اونطور كه سيِرا گفت اين مسئله مهمه !

:" واي خدا ... باورم نميشه كه تو اين حرفو بهش زدي آرا "

سيِرا با نفسي كه تازه به دست اورده بود گفت

:" چرا كه نه ؟ اون فكر كرده بود كيه ؟"

ارا با شيطنت جواب داد و من فقط بهشون نگاه ميكردم ولبخند ميزدم .

:" به نظرتون يكم زيادي طول نكشيد ؟ تقريبا ٢ساعت شده و اونا هنوز دارن حرف ميزنن "

آرا گفت به ساعت قرمز روي مچش نگاه كرد

:" اشتياقي واسه ديدن استايلز ندارم "

من گفتم و به مبل تكيه دادم
واقعا هم ندارم ، وقتي هر روز خدا جلوي چشمامه ، فكر نميكنم با ٢ ساعت نديدتش مشكلي داشته باشم !

اما من اونقدرام خوش شانس نيستم ، چون صداي قدم هاي اونا داره نزديك و نزديك تر ميشه

:" خب داكوتا ، تو بايد يه صحبت جدي با خدا درباره خواسته هات داشته باشي دختر .."

سيِرا گفت و خنديديم ، اره واقعا همينطوره !

:" چند سال بود نخنديده بودين دخترا ؟"

لويي به محض اينكه وارد سالن بود پرسيد و پشت سرش تك تكه پسرا وارد شدن ، هري ، زين نايل و ليام ..
اونا مثل هميشه با لباساي كاملا سياه و به قول سيرا خَفَن بودن و روي صورتشون ميتونستي خط كمرنگ شادي رو ببيني البته جز استايلز !

اون در كل ادم شادي نيست و اين به من بارها ثابت شده .

:" به تعداد روزايي كه توي اين عمارت گيرافتادم "

For you [ H.S ]Onde histórias criam vida. Descubra agora