CHAPTER TWO

369 69 43
                                    


استیون کلا دست شویی رفتن‌ رو فراموش کرده بود و فقط رفتن امرالد رو نگاه کرد...تمام چیزی که الان ذهنش رو درگیر کرده بود و می‌تونست بهش فکر کنه، چشم هاش بودن؛ چشم هاش و اون صدای لعنتیش که لرز به تن استیون انداخته بود.

ثور: اِس!!!! داری به چی نگاه می کنی؟

ثور توی اون روشنایی کم، دید خوبی از اون رقاصه دست و پا چلفتی نداشت اما چون استیون بهش نزدیک بود، همه چیز رو دید. استیون به محض اینکه لوکی از دیدش غیب شد، به طرف ثور برگشت

استیون:اون و دیدی؟

ثور:اون استریپره؟ نه، نه واقعا...گرچه نوشیدنیه فاکیت رو ریخت، باید برم یکی دیگه بگیرم

ثور دست استیون رو گرفت و مستقیم به طرف دستشویی کشیدش. وقتی به دستشویی رسیدن، به طبع صدای موسیقی کم شد و راحت تر می تونستن باهم حرف بزنن و البته به جز خودشون، کسِ دیگه ای اونجا نبود

استیون، سمت *یورنال ها رفت و موقعی که استیون داشت کارش و انجام می داد، ثور به دیوار تکیه داد

استیون: واقعا ندیدیش؟ شرط می بندم یکی‌از خوشگل ترین پسر های اینجا بود....و خیلی آشنا!!!

ثور:اگه ازش خوشت میاد خب واسه لپ دنس تولدت بگیرش...شایدم یه فرجی شد و کون گیرت اومد؛ تو به این سکس لعنتی احتیاج داری!!!!

استیون به طرف سینک رفت و عصبی ثور رو نگاه کرد

استیون:یه جوری رفتار می کنی انگار یک قرنه سکس نداشتم!! حقیقتا دیگه خوشم نمیاد با کسی بخوابم...من یه چیز با معنی می خوام، می دونی چی می گم؟

ثور سرش رو به خاطر مردونگی از دست رفته ی استیون تکون داد

ثور:نه نمیدونم؛ اون استیونی که می شناختم کجاست؟ لعنتی تو شیش ماهه که با کسی نخوابیدی!!!

استیون:من به سکس احتیاج ندارم ثور، اگه بخوام می تونم یکی رو به فاک بدم اما تصمیم گرفتم که این کار رو انجام ندم، حالا هم بیا برگردیم پیش کلینت.

همینطور که داشتن از بین اون جمعیت رد می شدن، استیون یک بار دیگه متوجه اون مرد خوشگل شد و با دیدنش، همونجایی که بود وایساد و همین باعث شد ثور از پشت محکم بخوره بهش

ثور:وات د فاک‌ اِس!!!

ثور که دید استیون به سمت چپش خیره شده، رد نگاهش رو دنبال کرد و به پسری رسید که همین چند دقیقه پیش داشتن در موردش حرف می زدن.

هر دو به پاهای بلند و خوش تراش لوکی نگاه کردن که داشت با ظریف ترین‌حالت ممکن تکون می خورد و با حرکت دادن کمرش، همه رو دیوونه می کرد، و فاک بهش که اون ثانگ کوچیک صورتی رنگش کاری می کرد تمام مرد های اونجا برای دیدن چیزی که زیرشه هر کاری بکنن...لوکی‌ همزمان با رقصیدنش داشت لبخند می زد و به شکل تحریک کننده ای، با لبه های توری ثانگش بازی می کرد و همین باعث می شد تمام جمعیتی که درحال نگاه کردنش بودن، دیک‌هاشون سفت بشه

EmeraldWhere stories live. Discover now