CHAPTER FIVE

270 46 5
                                    


❌اخطار ها: اسمات، تجاوز، دابل پنتریشن

لوکی توی اتاق تعویض لباس بود و‌ داشت برای آخرین دور اون شب، آرایش می کرد. موهای بلند و تمیزش به زیبایی صورتش رو‌ قاب گرفته بود، ریمل مشکی، چشم های زمردی رنگش رو درشت تر از حد معمول کرده بود و در نهایت، آرایشش با کمی سایه، و زدن رژ لب به پایان رسید؛به خودش توی آینه نگاه کرد و لبخند کوچیکی زد، اما وقتی از چیزی که توی آیینه(خودش) دید خوشش نیومد، لبخند به آرومی از روی لب هاش محو شد.

با تقه ی آرومی که به در زده شد، دست از تماشا کردن خودش برداشت و به در نگاه کرد.

لوکی:بیا تو!

در به آرومی باز شدو یکی از رقاص ها که لباس بیرونش رو پوشیده بود اومد داخل، البته اون هر رقاصی نبود؛ توی کلاب رِیوِن صداش می زدیم اما اسم واقعیش تونی بود.

لبخند لوکی، با دیدن اون پسر به لب هاش برگشت؛حقیقتا تونی تنها کسی بود که می تونست بهش اعتماد کنه و تنها رفیق واقعیش بود. از ظاهر تونی مشخص بود که کارش تمومه چون یه شلوار جین مشکی، با یک تیشرت مشکی پوشیده بود؛ تونی هیچ جا به جز سرکارش، لباس دخترونه نمی پوشید و خب باید بگم، تونی از طریق قیافه ی فوق جذابش پول در می یاره و همیشه خارج از محیط کار فقط لباس های مشکی می پوشید و لوکی این رو دوست داشت.

تونی: هی امرالد...با خودم گفتم قبل از رفتن بیام ببینمت؛ می دونم امشب حسش رو نداری چون دیدم که ناراحتی، می خوای حرف بزنی؟

لوکی با اخم‌ پایین رو نگاه کرد.

لوکی:نه، فقط مشکل بلِیزه، که اونم چیز جدیدی نیست ولی مرسی که پرسیدی، من خوبم.

لوکی سرش رو بلند کرد و به چشم های قهوه ای قشنگش نگاه کرد؛  تونی در مورد شغل دوم لوکی خبر داشت اما هیچی بهش نگفت چون این انتخاب لوکی بود، پس اگه انتخابش اینه که برای پول بدنش رو بفروشه، دیگه به تونی ربطی نداشت.

تونی: تو واقعا برای سرو کله زدن با اون مرد قوی هستی اِم

لوکی:شاید...

تونی:چقدر وقت داری تا بری روی استیج؟

لوکی:حدود ده دقیقه ای وقت دارم، چطور مگه؟

تونی دستش رو توی جیبش برد و یه کیسه ی پلاستیکی از توی جیبش در اورد و لوکی با دیدنش چشم هاش برق زد.

تونی: یه چیز کوچولو، برای بیبی غمگینم اوردم...

لوکی با صدای آرومی خندید.

لوکی:عاشقتم

تونی:آره آره می‌دونم

در عرض چند دقیقه، هرکدوم تقریبا سه لاین رو اسنیف کردن؛ لوکی واقعا بهش احتیاج‌ داشت و اگر تونی بهش نمی رسوند، مجبور می شد برای تهیه‌ی پولش دیک‌ یکی رو ساک‌بزنه.

EmeraldWhere stories live. Discover now