چند روز از روزی که هری و لویی و انه همدیگه رو ملاقات کردن گذشته.هری در حال انتخاب کردن لاکی که این هفته می خواست روی ناخن هاش بزنه بود.
توی یکی از قفسه ها رنگ سفید رو دید.
یکی از دستکش هاش رو در اورد و در لاک رو باز کرد تا روی یکی از ناخن هاش تست کنه.
"مامان چرا اون پسره کارای دخترونه می کنه؟" دختر کوچولویی با چشم های قهوه ای و موهای فرفری در حالی که به لاک های هری اشاره می کرد از مادرش پرسید.
هری سرش رو برگردوند و مادر رو دید که سعی داشت دخترش رو از هری دور کنه تا مریضی ای ازش نگیره.
"اون عجیب غریبه. فقط همین عسلم. حالا بیا بریم." و یه نگاه منزجرکننده به هری انداخت و دخترش رو کشید و رفت.
هری سرش رو پایین انداخت و توی اون لحظه از همه چیز متنفر شد. ناخن اشاره ش رو لاک زد و از رنگش خوشش اومد.
"اون عجیب و غریبه..."
سرش رو تکون داد و لاک رو توی سبد خریدش گذاشت. چند تا خرت و پرت دیگه هم برداشت و یهو چشمش به یه قفسه افتاد.
لوب.
با فکرش قرمز شد و سریع ازش رد شد اما برگشت. چون ممکن بود سکس بینشون اتفاق بیوفته و لوب نداشته باشن. مطمئننا امروز یا این هفته نه. اما به زودی این اتفاق می افتاد. هری امیدوار بود.
هری سبد رو روی پیشخوان گذاشت و کارتش رو در اورد تا پول پرداخت کنه.
وقتی خریدهاش در حال چک شدن بود خانم 40 ساله ی صندوق دار توجهش به لاک جلب شد. "خیلی لاک خوش رنگیه. بچتون دختره؟"
هری قرمز شد. "اوه نه این- این برای... خودمه."
"چه قشنگ. مطمئنم خیلی به دست هات میاد." خانم وسایل هاش رو براش پک کرد و به دستش داد. هری به خودش لبخند زد. امروز اونقدر ها هم بد نبود.
خانم بهش قبض رو داد و گفت: "روز خوبی داشته باشی پسرم."
هری هم لبخند زد. "شما هم همینطور."
"هر چیزی که لازم داشتی گرفتی بیب؟" لویی پرسید و استارت ماشین رو زد.
"اره." هری گفت. "ماشینت انگار نو شده در حالی که نیست."
"اره. دارم بیشتر از بیبیم مراقبت می کنم." لویی گفت. "البته اگه نکنم مامانم می کشتم."
هری خندید و یادش اومد. "خانم صندوق دار از لاکم تعریف کرد."
"این خیلی خوبه عزیزم. چیا گرفتی؟" لویی پرسید و از پارکینگ بیرون رفت.
"عممم یکم اسنک و دستمال توالت. همین."
و توی ذهنش ادامه داد. «و لوب.»
"اوه اوکی." لویی حواسش رو به جاده داد.
YOU ARE READING
Skin [L.S](Persian Translation)
Fanfiction[Completed] هری بیماری Haphephobia (فوبیای لمس شدن و لمس کردن) داره. اون از لمس کردن و لمس شدن امتناع می کنه. لویی هم اتاقی جدیدشه که فقط می خواد از مرز دستکش هاش عبور کنه. و شاید هم به زودی از مرز های قلبش... ------ H a p p y E n d i n g ...