کاندوم و لوب رو توی دستم نگه داشتم، استرس باعث شده بود حسابی عرق کنم.من می خوام سکس داشته باشم.
من واقعا می خوام لویی رو همه جوره حس کنم. مخصوصا از نظر فیزیکی می خوام حسش کنم. من لویی رو خیلی دوست دارم. لویی هم من رو دوست داره.
اگرچه از نظر احساسی کلی فراز و نشیب داشتیم و من هنوز هم یکم گیجم.
ما قبلا هم با همدیگه کارای سکسی کردیم، البته فقط یه بار ولی خب...
تمام شب از خجالت قرمز شده بودم و احساس اعتماد به نفس داشتم.
من تا حالا خودم رو انگشت نکردم و یا جق نزدم. این فقط بهم احساس کثیفی می داد. برام یاد اور چیزهای خیلی بدی بود. احساس گناه می کنم اما اگر لویی برام انجامش بده بهم احساس امنیت میده و حالم خوبه.
با خودم سیلی زدم تا به واقعیت برگردم، هری اروم باش!
در اتاق باز شد و من سریع وسایل توی دستم رو زیر بالشم قایم کردم.
لویی وارد شد و خوراکی هایی که خریده بود توی دستش بود، و متوجه اضطراب من نشد. خرید ها رو از دستش گرفتم.
"باید بهم زنگ می زدی، می تونستم بیام کمکت." به لویی گفتم . تخم مرغ ها و میوه ها رو توی یخچال کوچک اتاقمون جا دادم.
لویی گفت: "اشکالی نداره." و دست هاش رو عقب برد و کمرش رو چرخوند. عضله های قوی کمرش دهنم رو اب انداخته بود، و باعث شد فکرهای دیشب دوباره به سرم بزنه. خودم رو جمع کردم و شروع به حرف زدن کردم. اما همزمان لویی هم با من شروع به حرف زدن کرد.
"باید یه قرار دو نفره بریم."
"برق لب خیلی بهت میاد."
چشم هام رو چرخوندم و لویی خندید. اما یادش اومد من چی گفتم و چشم هاش گشاد شد.
"اره اره حتما یه قرار دو نفره می ریم."
وقتی کمرم رو گرفت و بلندم کرد لبخند زدم. "بس کن الان میندازیم زمین!"
لویی دوباره منو گذاشت زمین و سرش رو توی گردنم فرو برد و من تصمیم گرفتم بهش بگم که اماده ام. اون دوست پسرمه و خب من اماده ام. امیدوارم اون هم اماده باشه.
"لویی من اماده ام. البته الان نه اما بعدا..." صدام انقدر اروم بود که شک داشتم شنیده باشه. اما لویی سرش رو از گردنم بیرون اورد و نگاهم کرد.
"برای چی اماده ای؟"
لویی خیلی باهوش بود اما یه وقت هایی مثل من خنگ بازی در می اورد. قیافه ی خوشگلش باعث شد از زدنش پشیمون بشم و ببخشمش.
"برای سکس. من می خوام امشب باهات سکس داشته باشم." کلمات رو گفتم و وزنه ی سنگین از روی شونه هام برداشته شد.
YOU ARE READING
Skin [L.S](Persian Translation)
Fanfiction[Completed] هری بیماری Haphephobia (فوبیای لمس شدن و لمس کردن) داره. اون از لمس کردن و لمس شدن امتناع می کنه. لویی هم اتاقی جدیدشه که فقط می خواد از مرز دستکش هاش عبور کنه. و شاید هم به زودی از مرز های قلبش... ------ H a p p y E n d i n g ...