P A R T 40 - End Of With ME & YOU ♡+

2.1K 252 312
                                        

تولدت مبارک کیم ته ته ی لعنتی:)
×∆×∆×∆×∆×∆×∆×∆×∆×∆×∆×

و سوکجین دیگه چیزی نمیشنید...
حس نمیکرد ...
مسخ شده بود و توجهی به اطرافش نداشت...

چون شاید چند خیابون اونور تر پس کوچیکتر قلبش با شنیدن همچین جمله ای ایستاد...
نفس تو سینش حبس شد...
و متوجه نگاهای خیره ی ادمای اطرافش نشد...
هر چند برای چند ثانیه!

°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•

+دارین... دارین باهام شوخی میکنین دیگه؟!

_هیچکی، هیچ وقت روی حرف آقا حرف نمیزنه...
حتی پسراش...!

خدمتکاری که همیشه به پدربزرگش وصل بود با صدای بلندی بهش گفت...

نگاهشو بین چشم ها و سرهای افتاده آدمای اطرافش گذروند...
و روی پدرش ثابت موند...
همشون بدون استثنا هیچی نمیگفتن...

+هیچکی؟!
این هیچکی که داری میگین تو ناز و نعمت و پول و ویلا و راننده شخصی بزرگ نشده که الان ازش توقع حرف شنوی داشته باشین...!

_تو الان جزوی از این خانواده ای!
پدربزرگش با اخم گفت و بهش خیره شد...

پوزخندی زد:
+من تو حسرت خانواده نمونده بودم که تهش همون خانواده همه ی پلای پشت سرمو خراب کنن و زندگیمو به گند بکشن!

اب دهنشو قورت داد و نفس عمیقی کشید:
+برای پر کردن حساب بانکیتون، از آدمای دیگه مایه بذارین، شب خوش...

با قدم های بلندش از پله ها بالا رفت و بلافاصله وارده اتاقش شد...
چند بار نفس عمیقی کشید و بعد اسپریشو دراورد...
مطمئنن فکر کردن به تهیونگ میتونست همه ی سردرگمی هاشو از بین ببره...

قبل از اون گوشیش رو برداشت و پیامکی از شعری که ساخته بود برای تهیونگ فرستاد:
-"بدون تو قلبم پر از اشکهاین فقط یه جهنم سیاهه برای من کی بهتر از توعه؟! "

چند لحظه بعد صدای گوشیش بلند شد, بازش کرد:
-"این عشق لعنتی بخاطر توعه حتی اگه بمیرم برای من فقط تو هستی"

لبخندی زد و انگشتاشو روی صفحه کیبورد کشوند:
-"تو بهترین تصمیم منی هیچی جلودارم نیست منو ببر به سمت دریایی از نور به سمت اخر دنیا "

Even if I Die, It's you|Taejin

خیره به صفحه ی گوشیش شد و همون لحظه پیامه دیگه ای تهیونگ براش اومد:
-"نامجون هیونگ پیشته که اینقدر قشنگ شعر میگی؟! "

خنده ای کرد...
اون دیوونه حتی توی اون شرایطم شوخی میکرد...

-"دوست دارم"
-"منم دوست دارم"

-"ده دقیقه دیگه زنگ میزنم، برای رفع دلتنگی "
لبخندی به پیام تهیونگ زد...

گوشیشو کنار گذاشت...
تصمیمشو گرفت...
از این خونه میرفت...
میموند کناره تهیونگ...
همه چیز خوب بود...
میتونست باشه...
میتونست تا اخر عمرش به خوبی و خوشی زندگی کنه...
عاشق شدن جرم بود؟!
پس اون انجامش داده بود...
میخواست حکمش اجرا بشه...
حکم حبس شدن توی قلب تهیونگ...
حبس ابد...!

My Guide | TaeJinМесто, где живут истории. Откройте их для себя