- After Story -

2K 244 142
                                        


با صدای شکستن شیشه قاشق از دستش افتاد و بلافاصله مقصدهای دستش رو روی قلبش مشخص کرد...
نفس های عمیق پی در پی کشید و وقتی سرشو سمت منبع چرخوند، نفس توی سینش حبس شد...

از اشپزخونه خارج شد و سمت اتاق خوابشون رفت...
شیشه اتاق خوابش با یک سنگ نسبتا بزرگی شکسته بود...

چند لحظه توی اون حالت موند و وقتی خون به مغزش رسید از راه افتاد تا خورده شیشه ها رو جمع کنه...

این یکی رو دیگه نمیتونست از تهیونگ مخفی کنه...
بر خلاف میلش شیشه شکسته، اندازه گیری و سفارش و کلی کار دیگه میخواست و جین نمیتونست توی 1 ساعت باقی مونده از اومدن تهیونگ همه ی این کارارو انجام بده...
مخصوصا اینکه سابقش توی پنهان کاری خراب شده بود!

بعد از اینکه تهیونگ، رسما رابطش رو با جین اعلام کرد، جین، از پسر محبوب و شاهزاده ماننده کیم، به یک پسر هرزه تنزل مقام پیدا کرد!

تهیونگ ،جین رو برد خوابگاه تا موقتا اونجا بمونه...
اما هر لحظه که چشماشو باز میکرد، کلی نامه و عکسای کوفتی، که تماما شامل توهین به خودش و برادرش بود، رو به رو میشد...
چاره ای براش نمونده بود جز سوزوندن اون ها...

صبح که از خواب پا میشد، میرفت محوطه خوابگاه و مشغول جمع کردن نامه ها میشد و چک میکرد هیچ اثری ازشون نباشه، تا مبادا تهیونگ یکی از اونارو ببین...

اما خوب، یکبار که مشغول جمع کردن بود، تهیونگ و پسرا، زودتر از تایم تمرینشون اومدن و تهیونگ با دیدن نامه های توی دست جین، یک قهر یک روزه رو به خاطره پنهان کاریش به جون خریده بود...

حالا جین دیشب، یواشکی توسط تهیونگ به خونه شخصی خودش منتقل شد...
اما ظاهرا اونجا هم لو رفته بود...

آهی کشید و سنگ رو برداشت...
«هرزه بودن چیزه خوبی نیست، برای تهیونگ اوپا متاسفم، ازش جدا شو»
به نوشته ی روی سنگ خیره شد...

چه بد که به خاطره اون، تهیونگ نصفه محبوبیتش رو از دست داده بود...
احساس عذاب وجدان یک لحظه هم رهاش نمیکرد...

قدمی به جلو برداشت تا سنگ رو از شیشه پرت کنه که بی هوا پاش روی یکی از تکه های شیشه رفت...

«هیس» ی از درد گفت و سنگو محکم پرت کرد که خورد به قابه عکس قشنگه خودش و تهیونگ و اونم شکست!

+ای وای نه!
نالید...

با اخم یک لنگه پا سمته تخت رفت و لبش نشست...
نمیتونست بلند شه، و گرنه خون روی همه خونه میریخت...

چیزیم اطرافش نبود که با اون بتونه ببندش...
چشماشو بست و بی هوا شیشه رو از تو پیش دراورد...

+آخ
دردناک گفت و چشماشو از درد روی هم فشرد

پاشو بالا اورد و با کمک تخت روی پاش بلند شد...
همون موقعه صدای تلفن بلند شد...
اهمیتی نداد که قطع، و دوباره زنگ خورد...

My Guide | TaeJinOù les histoires vivent. Découvrez maintenant