+در مورده همونه... ولی... من... من...چطور بگم خدایا؟!
_تو معمولا چیزی اذیتت نمیکرد ته!سریع همه حرفاتو میگفتــ...تند و سریع گفتم:
+فکر کنم عاشقش شدم...!
.
.
.
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°صبح روزه بعد در حالی که نشسته بودم روی مبل و منتظر جین بودم به جونه انگشتام افتاده بودم...
با صدای کوک به خودم اومدم:
_هی تهیونگ... مطمعنی نمیخوای باهات بیام!؟ منم میتونم به بهونه چکاپ پیشت باشم!+نه ممنونم کوک
و لبخند ارومی زدم که ته دلشو گرم کنه...اما با حرفای دیشب کوک دوباره به فکر فرو رفتم...
*فلش بک*
شب گذشته...
ساعت ۴:۳۵ دقیقه بامداد...
خوابگاه بنگتن...+فکر کنم عاشقش شدم...!
صدای تیک تاک ساعت بود که سکوت
بینمون رو میشکست...ولی بالاخره صدای خنده هاش توی اتاق پخش شد...
+هیسسسس_وااای... سر صبحی... خیلی شوخی... باحالی... بود
بی حرف نگاهش کردم که جدی شد
_شوخی نکردی؟!!!
با تعجب گفت...+نه
با جدیت گفتم..._چییییییییی؟!
ایندفعه پریدم روشو دستمو گذاشتم رو دهنش
+هیس... چته؟!دستشو گذاشت رو دستم و خیلی راحت از روی دهنش برداشت
_چمه؟! ساعت ۴ صبح اومدی توی اتاقم و بهم میگی عاشقه برادره مسبب اتفاقه الانتی؟!!! پاک دیوونه شدی!+چه ربطی داره؟! بعدشم برادرش اون کار رو کرده خودش که نکرده؛ در ضمن برادرشم انچنان پسر بدی نیست مطمئنم از قصد نبوده!
_هن؟!
ببینم تهیونگ! مغزتو شست و شو دادن؟!
به خودت بیا پسر!
تهیونگی که من میشناختم مغرور بود و به این و اون رو نمینداخت!
چت شده؟!+خودمم نمیدونم چم شده!
وقتی نگاهش میکنم ضربان قلبم میره رو هزار!
وقتی کنارشم یک حس خیلی خوبی بهم دست میده...
وقتی بغلش میکنم حســـ..._نگو که بغلش کردی...!
نگاهش کردم و گفتم:
+تمام شب تو بغلم بود...!با چشمای گردش نگاهم کرد!
_نه تو رو شست و شوی مغزی دادن!!!!
مظلوم بازی دراورده واست که خرت کنه؟!
ظاهرا موفقم شده!اخم کردم!
+هی, هیچ کدوم تقصیرش نبود...
برعکس باعث همه اتفاقایی که گفتی من بودم!
من تو خواب بدون این که بفهمم بغلش کردم...
اون بیچاره روحشم خبر نداشت...
![](https://img.wattpad.com/cover/237689316-288-k5664.jpg)
YOU ARE READING
My Guide | TaeJin
Romanceسوکجین و برادرش جیمین، برای پخش نشدن ماجرای تصادف گروه معروف بنگتن اجبارا برای معالجه وارد خوابگاه شون میشن. - +"دنیای من تاریک بود. انقدر پر پیچ و خم که حتی نمیدونستم باید برای نجات خودم از باتلاقی که هر لحظه بیشتر داخلش کشیده میشدم، به کجا قدم ب...