سلام بر ياران با وفا. گايز اگه كامنتا رو مثل پارت قبل كه كلي محبت كرديد دريابيد، قول ميدم پنج شنبه هم اپ ميكنم.
بريم كه داشته باشيم.......
بدنشو كشيد و چشماشو باز كرد. يه دعواي ديگه؟ يه جنگ ديگه؟ مسلما اين دفعه واقعا ميرفت بيرون و شب رو توي هتل ميموند. لويي و هري به اندازه ي كافي اذيت شده بودن و واقعا دوست نداشت بره اونجا تا بفهمن چه قدر زندگيش فاكداپه.از روي مبل بلند شد و بي تعادل به سمت اشپزخونه رفت. ميخواست از توي يخچال يه چيزي پيدا كنه ولي دست خط ليام روي استيك نوت چسبيده شده به در يخچال توجهشو جلب كرد: امشب ساعت ٨ توي همون كافه اي كه بهم پيشنهاد دادي باهات زندگي كنم منتظرتم. لطفا بيا.
با تعجب به سمت گوشيش رفت و شماره ي ليامو گرفت چند دقيقه منتظر موند تا در نهايت تماس وصل شد.
_جانم؟
+ ليام؟ اين چيه چسبوندي رو در يخچال؟
_من وسط جلسم. سر قرار منتظرتم عزيزم.
+ هرجا هستي نذار شك كنن.
_ اليزا عزيزم لطفا... يه لباس خوب بپوش و بيا سر قرار.
+ اره برات دكلته ميپوشم._مطمئنم كه بهت مياد. تو هميشه بي نقصي.
+ كيو داري ميگي مرتيكه؟
_تورو ديگه.
+ من يا اون دختره؟
_خودت. ببخشيد عزيزم من بايد برم. سر قرار ميبينمت.
ليام تماسو قطع كرد و به صورت متعجب سايمون نگاه كرد: متاسفم اقايون. دوست دخترم بود.يكي از اعضا چند تا سرفه ي الكي كرد: بله ميگفتم. اخرين فشن شو خيلي مهمه. لطفا همه همكاري صد در صد داشته باشن و پس فردا به موقع توي سالن تمرين حاضر شن. اقاي پين؟ خانم كروا امروز تشريف نياوردن ميتونم علتشو بدونم؟
ليام ليوان قهوشو برداشت: از خودشون بپرسيد.
+ ايشون جواب تلفنشونو نميدن.
ليام لبخند زد: خب من متاسفم. اليزا امشب با من يه قرار داره و احتمالا داره براي اون حاضر ميشه.سايمون با تعجب پرسيد: يعني براي فشن شو نمياد؟
ليام بدون اينكه عجله اي براي جواب دادن داشته باشه كمي از قهوشو نوشيد: البته كه مياد ولي همون طور كه گفتم امروز داره حاضر ميشه و نتونست بياد.
تام از سر ميز بلند شد: بسيار خب عزيزان. خسته نباشيد.
مثل همه ، ليام هم خواست جلسرو ترك كنه ولي صداي سايمون باعث شد سر جاش وايسه: اقاي پين؟ شما بمونيد.
ليام چشماشو چرخوند و دوباره روي صندلي نشست.
وقتي اتاق خالي شد سايمون پشت ميزش نشست: اليزا؟ شوخي ميكني؟
ليام دوباره كمي از قهوه ي سرد شدش نوشيد: خوشحال شدي؟_زين كجاست؟
+ تو خونش.
_تو كجايي؟
+ جلوي تو
سايمون نفس عميقي كشيد: دارم باهات جدي حرف ميزنم.
+ من روح نيستم كاول. وقتي اينجام فقط اينجام.
_منظورم اينه كه كجا زندگي ميكني؟
+ تو خونه ي خودم.
YOU ARE READING
Sunrise In Hollywood(Z.M)
Fanfiction_اسمشو چي ميذاري؟ بدگماني يا واقعيت؟ +من بهش ميگم توطئه