(لطفا ستاره ي پايين صفحه رو لمس كنيد)
چشماشو كه باز كرد نميدونست دقيقا كجاست. چندبار پلك زد و وقت تاري ديدش برطرف شد ، روي تخت نشست و متوجه شد تيشرت نداره كه تعجبي نداشت خيلي وقتا وسط خواب گرمش ميشد و لباساشو در مياورد.
به ميز كوچيك كنار تخت خواب نگاه كرد و گوشيشو برداشت مطمئن بود كه نميتونه رانندگي كنه. ساعت دوازده شب رو نشون ميداد و سه تماس بي پاسخ از ليام داشت......
_عالي بود هزا ريتمش فوق العادست. ليريكسش از اونم فوق العاده تره.
هري لبخند زد و ليوان شراب ليام رو پر كرد: جدا؟ بيشترشو لويي نوشته.
لويي چشماشو چرخوند و ليوانشو جلوي هري گرفت تا براش شراب بريزه: هزا حرف الكي نزن ما با هم نوشتيمش .
ليام لبخند زد و هري سعي كرد بحث رو ادامه نده: زين بهم گفت اهنگ جديدش حاضره.
_موزيك ويديوشم حاضره منتظر يه زمان خوبه تا ريليزش كنه.
لويي بي حوصله به مبل تكيه داد و هري گفت: بهش گفتم ميام خونتون تا گوش كنم ولي مطمئنم عاليه. زين واقعا ميدونه بايد با ار اند بي چيكار كنه.
ليام خواست باهاش موافقت كنه و وقتي تلفنش زنگ خورد به تكون دادن سرش اكتفا كرد چون زين بلاخره وقت كرده بود جوابشو بده: سلام زي چند بار بهت زنگ زدم جواب ندادي نگران شدم
+سلام عزيزم نميدونم چرا يهو حالم بد شد يه كم خوابيدم
_چي؟؟؟ حالت بد شد؟ هنوز خونه ي نايلي؟
+اره ميخواستم بگم ميتوني بياي اينجا ؟ من فكر نكنم بتونم رانندگي كنم.
ليام بلافاصله از جاش بلند شد: اره اره الان ميام .
+مرسي تو با ماشين برگرد من با راننده برميگردم.
_باشه زي. همون جا بمون تا من بيام.
+ خدافظ
_خدافظ عزيزم
وقتي ليام تلفنو قطع كرد لويي بلافاصله پرسيد: چي شده؟؟ حالش بده؟؟؟ ميخوايد بريم بيمارستان؟؟؟ به نايل زنگ بزن ببين تو اون طويله چه خبره.ليام و هري با تعجب بهش نگاه كردن و ليام در نهايت گفت: چيزي نيست مثل اينكه گرسنش بوده الكل خورده. بار اولش نيست لو خودتم ميدوني.
لويي كه هنوزم خيالش راحت نشده بود گفت: خب باشه بايد ببريمش بيمارستان اگه مسموم شده باشه چي؟
هري پوزخند صدا داري زد و به لويي نگاه كرد: خب شده باشه به تو چه؟ مگه تو دوستشي كه انقدر نگراني؟
لويي بلافاصله جواب داد: منظورم اين بود كه اگه ليام نياز به كمك داشته باشه درست نيست تنها بمونه اونم وقتي احتمالا جلوي خونه ي نايل كلي خبرنگار وايساده.
ليام در خونرو باز كرد : اگه مشكلي بود بهتون زنگ ميزنم. جفتتون ميتونيد فردا صبح بيايد خونه ي ما و به ترك جديد زين گوش بديد.
وقتي ليام درو بست هري به لويي نگاه كرد: مطمئني فقط به خاطر ليام نگراني؟
لويي ليوانشو روي ميز كوبيد و به طرف اتاق خوابشون رفت: دست از سرم بردار هزا....
وقتي به در ورودي خونه ي نايل رسيد بلافاصله پياده شد و بي توجه به فلش دوربين خبرنگارا به راننده گفت كه بياد توي حياط و منتظر بمونه.
نميخواست اينطور به نظر بياد كه از رسانه اي شدن حضور زين به تنهايي توي اون مهموني ميترسه.
وقتي وارد خونه شد مهموني همچنان ادامه داشت. جاستين به سمتش اومد و همون طور كه دستش دور كمر دختر ناشناسي حلقه شده بود گفت: سلام ليام چه طوري؟
ليام متقابلا لبخند زد: خوبم زين كجاست؟
: بالا خوابيده تو از كجا فهميدي؟
+خودش بهم زنگ زد.
: عه؟ خب توي اتاق نايله برو همون جا بلدي؟
+اره بابا صد بار اومدم اينجا. راستي اگر نايلو نديديم بهش سلام منو برسون
: باشه پسر برو.
وقتي ليام از پله ها بالا رفت و اتاق نايلو پيدا كرد چند بار در زد و در نهايت وارد اتاق شد.
+زين؟
_چه زود رسيدي.
ليام روي تخت نشست و پشت دستشو روي پيشوني زين گذاشت: چه قدر بدنت سرده
زين لبخند زد و گوشيشو كنار گذاشت: چيزي نيست بابا. خوش گذشت؟
ليام با نگراني به زين نگاه كرد: مطمئني خوبي؟
زين دستشو روي شونه ي ليام گذاشت و از روي تخت بلند شد: خوبم عزيزم بيا بريم خونه.
YOU ARE READING
Sunrise In Hollywood(Z.M)
Fanfiction_اسمشو چي ميذاري؟ بدگماني يا واقعيت؟ +من بهش ميگم توطئه