سلام گايز. توي اين چپتر با اسم وياگرا ( واياگرا) رو به روي ميشد. اين قرص يه داروعه براي تحريك ميل جنسي. كامنت ووت يادتون نره.
...
چشماشو كه باز كرد اولين چيزي كه ديد ليام بود كه داشت براي خودش قهوه مي ريخت. با كلافگي از جاش بلند شد، پتويي كه يادش نميومد روي خودش انداخته باشه رو كنار زد و تيشرتشو در اورد. احساس خفگي ميكرد. هوا براش سنگين و راكد بود و احساس ميكرد بوي قهوه حالشو بد ميكنه.
ليام همون طور كه ايستاده بود،مجله ي ووگ ايتاليا رو ورق ميزد و قهوه ميخورد. هيچ كدوم از شات ها توجش رو جلب نكرده بود و به نظرش مدلاي به درد نخوري كه تازگي ها روي كاور ميومدن به تدريج هاي فشن رو نابود ميكردن.
زين از جاش بلند شد و اسپيلت رو روشن كرد. دما رو روي ١٢ تنظيم كرد و دقيقا جلوش وايساد تا باد خنك به صورتش بخوره.ليام سرشو بالا اورد: هوا سرده خاموشش كن
زين بي حوصله دمارو تا ١٠ درجه پايين اورد: ولي من گرممه
_ الان ژانويست زين چه جوري گرمته؟
خودشو دوباره روي مبل رها كرد و گوشيشو برداشت: ميدوني چرا؟حتما بعد سكسي كه با اون دختره توي پارك داشتم گرمم شده و تو قراره يه دعواي ديگه راه بندازي تا اعصاب منو به گا بدي.
ليام با ابروهاي بالا پريده پرسيد: چرا اينجوري ميكني؟ من كه حرفي نزدم.
زين پوزخند زد و وارد اينستاگرام شد. عكسي كه لويي پست كرده بود رو لايك كرد و ميتونست قسم بخوره كه طرفداراشون در حد مرگ خوشحالن. هرچند مطمئن بود كه حل كردن مشكلاتش با لويي و كنار گذاشتن دلخوري ها نيازمند يه صحبت طولاني بود.
ليام ليوان پر شده از قهوه ي سياه رو روي ميز گذاشت: بذار ببينم ...
پشت دستشو روي پيشوني زين گذاشت و با هول روي گونه هاش كشيد: يا مريم مقدس تب داري؟؟؟؟زين با كلافگي جواب داد: نه ندارم. نميتوني فقط يه روز دست از سرم برداري؟
از جاش بلند شد و به سمت اشپزخونه رفت.
ليام به حركات عصبي زين كه بطري اب پرتقالو برداشت و يه نفس سركشيد نگاه كرد: من امروز ميرم خونه ي هري ... ميخوام باهاش...
زين حرفشو قطع كرد : هرجا ميخواي بري برو. لازم نيست توضيح بدي
: زي؟ تو مطمئني حالت خوبه؟
زين بطري فلزي رو توي سطل اشغال انداخت: حالا مثلا خوب نباشه ميخواي چيكار كني ؟ليام خواست چيزي بگه ولي با صداي زنگ ايفون بيخيالش شد. از جاش بلند شد و جواب داد: بله مت؟؟
_صبح به خير قربان ميشه اقاي ماليك بيان دم در؟
+ چرا؟
_ممكنه ازشون بخوايد لطفا؟
ليام چند لحظه سكوت كرد و ايفون رو سر جاش گذاشت: زين مت ميگه ميري دم در؟
زين ابروهاشو بالا انداخت: از كي تاحالا وقتي اون با من كار داره من بايد برم؟
ليام جواب داد: نميدونم ولي بيا بريم ببينيم قضيه چيه.
: تو نميخواد بياي. خودم ميرم
+ حرف بيخود تحويل من نده.
اين اتفاق تا حالا نيوفتاده بود و همين باعث شد زين
تيشرتشو تنش كنه و قبل از ليام به طرف در اصلي خونه بره . اخرين چيزي كه ميخواست بحث كردن با ليام بود پس ترجيح داد سكوت كنه.
YOU ARE READING
Sunrise In Hollywood(Z.M)
Fanfiction_اسمشو چي ميذاري؟ بدگماني يا واقعيت؟ +من بهش ميگم توطئه