30

1.2K 223 149
                                    

گايز لطفا متن رو بخونيد.
امتحاناي مدرسه ها شروع شده و خب منم هفته اي ٥ روز كلاس دارم. يعني انقدر جبراني داريم كه حد نداره چون ترم دير شروع شده بود. پس منم مثل شماها درگيرم ولي وقتي اين استوري رو پابليش كردم بايد اپش كنم. كامنتاي پارت پيش واقعاااااا كم بود ولي خب سين ها مثل هميشست.
اگر وقت نداريد با استوري تعامل كنيد مشكلي نيست. ميتونيم يك ماه صبر كنيم تا امتحاناتون تموم شه ولي خب بعدشم كسايي كه دانشگاه دارن مثل خودم توي بهمن ماه شديدا درگير ميشن.
اگه كامنتا اينجوري بمونه من واقعا انگيزه ندارم كه اپ كنم. راستش دارم به اين فكر ميكنم كه با توجه به فلاپي كامل SIH اصلا سراغ استوري بعدي نرم چون ميدونم وقت گيره و سخته نوشتنش.
از اينجا به بعدش تصميم شماست. اميدوارم از پارت ٣٠ لذت ببريد.

.....
تريشا موهاي زين رو نوازش ميكرد و سعي ميكرد بغضشو مهار كنه. ديدن تنها بچش توي اون حال سخت ترين لحظه ي عمرش رو رقم زده بود و از طرفي خودشو براي اومدن به ال اي  مقصر ميدونست. يعني تمام وقت هايي كه زين بهش ميگفت حالش خوبه دروغ ميگفت؟
ليام روي مبل نشسته بود و به پرستارها نگاه ميكرد. وقتي ميخواست كنار زين بشينه تريشا عصباني ترين نگاه ممكن رو تحويلش داده بود و همين باعث شد دور از حوزه ي ديد  اون زن، روي مبل توي اتاق بشينه و منتظر باشه.
هيچ ايده اي نداشت كه چرا به هري و نايل خبر داده بود. انگار ميترسيد اتفاقي بيوفته و از اونجايي كه هيچ وقت كاري از دستش بر نمياد تنها اميدش به هري و نايل بود كه اتفاقا اونا هم كاري جز نگران شدن از دستشون بر نميومد.
نايل همون لحظه مصاحبه رو قطع كرده بود و هري بدون اينكه يادش بمونه بايد كاپشنشو تنش كنه از استديو بيرون اومد و تنها كاري كه حين رانندگي با سرعت بالا كرد زنگ زدن به لويي بود.
لويي همون لحظه تمرين براي كنسرت رو بيخيال شد و بدون توجه به اعتراض هاي منيجرش سوار ماشينش شد.

Sunrise In Hollywood(Z.M)Where stories live. Discover now