سلام گايز. باور كنيد من ساديسم ندارم كه الكي منتظرتون بذارم ولي وقتي استوري فلاپه چيكار كنم؟ تند تند بذارم كه فلاپ تر شه؟ اگه روند رو دوست نداريد بگيد سريع سر و تهشو هم بيارم. حدود ٤٠٠ نفر ميخونن بعد كامنتا دقيقا نصف شده. پارت ها امادست من ميتونم تند تند اپ كنم ولي ظاهرا نميتونم.
.....
دستشو كنارش كشيد و وقتي بدن زينو لمس نكرد وحشت زده روي تخت نشست. بازم توهم زده بود؟ بازم همه چيز رو فراموش كرده بود؟
نفهميد از اتاق بيرون رفته و پشت سر هم اسم زين رو فرياد ميزنه......
در ظرف شكر رو باز كرد به دستور اشپزي توي گوشيش نگاه كرد: يعني چي كه دو تا كاپ شكر؟ كاپ يعني چه قدر؟ الان كاپو بكنم تو كونت تا ياد بگيري درست بنويسي؟ لعنت به اين گلودرد الان من چه غلطي بكنم؟؟خواست سايت بعدي رو ببينه كه با صداي ليام كه پشت سر هم اسمشو فرياد ميزد به سرعت از اشپزخونه بيرون رفت و با ديدن اون پسر كه پله هارو پايين ميومد و داد ميزد به طرفش رفت: يا مسيح... ليام؟؟؟؟؟
ليام اخرين پله رو نديد و اگه زين نميگرفتش مطمئنا با صورت زمين ميخورد: زي...زين واقعا هيچ ايده اي نداشت كه چي شده. ليام توي بغلش گريه ميكرد و اسمشو صدا ميزد.
دستشو روي كمر اون پسر كشيد و بغل گوشش زمزمه كرد: جانم؟ جانم ليام ؟ چي شده؟
ليام پيراهن مردونه ي زين رو چنگ زد: كجا بودي؟؟ چرا رفتي؟؟؟زين بدنشو كمي عقب كشيد و به اشپزخونه اشاره كرد: رفتم پنكيك درست كنم عزيزم. ببخشيد... اروم باش
ليام چشماي خيسشو پاك كرد و نفس عميقي كشيد:
ترسيدم زي... خيلي ترسيدم...
+ از چي ترسيدي عزيز دلم؟
_ از اينكه بازم پيشم نبودي.زين پيشوني ليامو طولاني بوسيد: ببخشيد عزيزم نميدونستم اذيت ميشي واقعا متاسفم. حالا مياي پنكيك درست كني؟
_نتونستي؟
زين لب پايينشو توي دهنش برد: بابا همه جا نوشته كاپ يا پيمونه. اصلا اينا چه كوفتين؟ليام به سمت اشپزخونه رفت: فكر كنم هنوز بلد باشم. تو ميري لباسامو جمع كني ؟ منظورم اينه كه لباساي خودتو برام بذار. انجام ميدي؟
زين كمي تعجب كرد. انتظار نداشت ليام خودش چيزي رو ياداوري كنه: آ... آره
ليام لبخند زد و چيزي نگفت. تعجب زين براش عجيب نبود اونم وقتي شرايط خودشو بهتر از هركسي ميدونست. بايد ميرفت. بايد ميرفت و زندگيشو از بيماري اي كه روز به روز شديد تر ميشد پس ميگرفت.
YOU ARE READING
Sunrise In Hollywood(Z.M)
Fanfiction_اسمشو چي ميذاري؟ بدگماني يا واقعيت؟ +من بهش ميگم توطئه