وقتي چشماشو باز كرد اولين چيزي كه متوجه شد بوي شديد پنكيك بود. لبخند زد و از روي تخت بلند شد. زير چشماش گود افتاده بود. ديشب با وجود اينكه به شدت خسته بود ولي تا ساعت ٥ صبح با ليام از برنامه هاش براي البوم جديدش حرف زده بود و طبيعي بود كه بعد از چند ساعت خواب هنوزم خسته باشه.
بعد از اينكه صورتشو شست و مسواك زد از پله ها پايين رفت و خودشو به اشپزخونه رسوند و سعي كرد صدايي توليد نكنه. ليام درحالي كه به پادكستي در مورد فشن گوش ميداد در حال ريختن مايع پنكيك توي ماهيتابه بود.
دستشو از پشت دور كمر ليام حلقه كرد و طبيعي بود كه اون پسر كمي بترسه: يا خدا زين؟؟؟
زين سرشو روي شونه ي ليام گذاشت: كي ميتونه باشه؟
ليام همون طور كه منتظر بود پنكيك حباب بزنه تا برش گردونه لبخند زد و سرشو عقب تر برد و به صورت زين نگاه كرد: اين زخمارو كه ميبينم ميخوام يه جوري بميرم كه...
+هي... راجع به چي حرف ميزني؟_راجع به گندي كه زدم.
+گند؟ من چيزي يادم نمياد
ليام برگشت و به زين نگاه كرد: واقعا متاسفم زي.
زين شونه هاشو بالا انداخت و يدونه پنكيك از ظرف كنار گاز برداشت: خوشمزه شدنا
ليام با ذوق خنديد: اگر همين جوري ادامه بديم جفتمون بايد كارمونو ول كنيم بشيم مدل لباساي سايز بزرگ
زين متقابلا خنديد: تو كه مدام داري شنا ميكني منم همين طور پس نترس چيزي نميشه.
ليام همون طور كه پنكيك ها رو برمي گردوند پرسيد : مياي صبحونه كه خورديم بريم شنا كنيم؟
زين سرشو تكون داد : بريم عزيزم
پشت اپن نشست و گوشيشو برداشت: ليام روش سس شكلات...
وقتي نگاهش به تكست روي صفحه ي گوشيش افتاد نفسش بريد.
From Simon Cawell:
سلام زين اميدوارم خوب باشي. فردا صبح بيا كمپاني ميخوام راجع به پي ار باهات صحبت كنم. سايمون_زين؟؟ عزيزم؟
زين سرشو بالا اورد: يه لحظه لطفا ليام
To Simon Cawell:
فكرشم نكن سايمون. من با تام حرف زدم و قرار شد با من كاري نداشته باشه و ميبيني ديگه؟ عكسامون همه جا هست.ما سر قولمون مونديم شما هم سر قولتون بمونيد.ليام با نگراني پرسيد: نميخواي بگي چي شده؟
زين به زور لبخند زد: چيزي نيست. يه توييت در مورد سينگل جديد هري ديدم.
ليام باور نكرد: مطمئني همينه؟
+اره عزيزم. معلومه ايتاليا خيلي بهش ايده داده.From Simon Cawell:
باشه پسر هر جور راحتي. منم روشاي خودمو دارم.
To Simon Cawell :
هركاري دلت ميخواد بكن. اولين بارت نيست كه تهديد ميكني.
From Simon Cawell:
فعلا خوش باش بعدا همو ملاقات ميكنيم.
زين نفسشو بيرون داد: داشتم ميگفتم يه كم سس شكلات روش بريز....
ليام بطري شامپاين و ليواناي شيشه اي رو روي سكوي استخر گذاشت و زين پاشو توي اب فرو برد: اين لعنتي واقعا سرده هوا هم سرده. تو واقعا چه جوري هر روز ميري تو اين اب ؟
ليام همون طور كه حوله ي سفيد دور كمرشو باز ميكرد لبخند زد و به زين كه لبه ي استخر وايساده بود نگاه كرد: هوا واقعا سرده زي و من نميخوام كه تو سرما...
حرفشو ادامه نداد و زينو محكم توي اب انداخت.
زين كه انتظار همچين چيزي رو نداشت ناخواسته داد زد و سرشو از توي اب بيرون اورد: ليام پين امروز زندت نميذارم.
ليام كاملا حرفه اي توي اب شيرجه زد وقتي سرشو از اب بيرون اورد با غرور به زين نگاه كرد: جدا؟ پس چرا نمياي مسابقه ي كرال سينه بديم؟
_چون تو ميبري.
ليام بي حواس خنديد: اون كه معلومه ولي بيا امتحانش كنيم.
زين خودشو به لبه ي استخر رسوند: تو نميخواي بزرگ شي؟؟؟
ليام شونه هاي برهنشو بالا انداخت: كامان زي سعي نكن منو منصرف كني.
زين خنديد و چند لحظه بعد اونا همزمان عرض استخر رو كرال رفتن. ليام كمي سرعتشو كم كرد. طبيعي بود كه حرفه اي شنا كنه. از وقتي فهميد به خاطر زنده نگه داشتن اسم خانوادش بايد بره سراغ مدلينگ شنا رو در كنار بدنسازي و سي ايكس به عنوان ورزش مورد علاقش انتخاب كرد. هرچند شغلشو به معناي واقعي كلمه دوست داشت ولي هيچ وقت دلش نميخواست كاري رو به اجبار انجام بده .
زين وقتي دستش به طرف ديگه ي استخر خورد خنديد: اصلا نفهميدم كه بهم آوانس دادي.
+ندادم.
زين ليامو توي بغل كشيد: دروغ نگو تدي بر. اوانس دادي.
ليام دستشو دور گردن زين حلقه كرد: جدا؟ فكر نكنما
YOU ARE READING
Sunrise In Hollywood(Z.M)
Fanfiction_اسمشو چي ميذاري؟ بدگماني يا واقعيت؟ +من بهش ميگم توطئه