*تهیونگ*
با حس خیس شدن گونم چشامو باز کردم...
یونتان رو با زبون در اومده و نفس زدن تند تند روی شکمم دیدم لبخند ریزی زدم ....
تانینمیدونی آبا خستس؟!هنوز نیم ساعت مونده تا هشت با تموم کردن حرفش تانیو بغل کرد و چشاش و بست ...
چشاش تازه گرم شده بودن که...
*یونگی*
با صدایِ کودک درونش مث یه بچه 3 ساله داد زد...
هیونگگگگ...هیونگگگگگگگگ...پیشی اومده دیدنت...یوع یوع
با باز شدن در و دیدن تهیونگ تو اعماق خواب رو نوک پاش ایستاد و پاورچین پاورچین مث یه گربه خواست قدم برداره به سمت عقب که صدای خمار تهیونگ جذبش کرد به اتاق...
(+تهیونگ×یونگی_جیمین)
+هِی پیشی بیا اینجا ببینم...
×آروم سمتش قدم برداشتم و بالا سرش داد زدم
دلممممم برات تنگ شدهههه بووووود هیووووونگ
+یونگیاااا میشنوم بخدا کر نیستم🔪
×حیح...یاااااا بلند شو بغلم کننننن ایششش بی ذوق
+نشستم و دستامو باز کردم و منتظر موندم بغل گرمشو نصیبم کنه:)
×پریدم بغلش...آییییش تهیونگا من دیگِ نمیرمممم😿
میخواماینجا بمونممممم
+بیبی میدونی که اون دونفر(پدر مادرش)دست از سرت بر نمیدارن...بلاخره تنها بچشونی
×یکی زدم تو شکمش...توعم هستیییی
+یونگیااا..سعی کن به حرفاشون گوش کنی...ولی هر موقع احساس تنهایی یا ناراحتی کردی میدونی ک من هستم هوم؟
یونگی خواست حرف بزنه که جیمین شروع کرد به حرف زدن
_چندشااااا.....حال به هم زنااااا...انگار نه انگار که همین دو روز پیش یونگی اینجا بود:/
+تهیونگخنده ای کرد ...حسود!!!
_اگه چندددددش بازیاتون تموم شد بیاین صبحانه بخورین...هر سه پشت میز نشسته بودن و مشغول صبحانه خوردن بودن که تهیونگ شروع کرد مثل همیشه غرغر کردن
+جیمینننننااااا وای به حالت امروز که از دانشگاه بر میگردم ببینم خونه ترکیده ...چاقوشو فرو کرد تو گوشت و قیافشو ترسناک کرد...با همین چاقو تیکه تیکت میکنم بعد باهات خورشت درست میکنم میدم یونگی بخورهههه😈
×جییییییغ من موچی نمیخورم هیونگ
خنده هر سه شون بلند شد...
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
تهیونگ وارد دانشگاه شد و به اطراف نگاهی انداخت...بنظرش روز خوبیو شروع کرده ....به طرز نامحسوسی چشاشو بست و از هوا لذت میبرد که برخورد جسمی رو حس کرد و قوه ای داغ روی سینه هاش...
داد بلندی زد و به پسر رو به روش خیره شد..
م....مگه ک...کورییییی
*معذرت میخوامممممم واقعا کلاسم دیر شده بود
تهیونگ بی توجه به پسر سمت رختکن رفت و اهی کشید..
خداروشکر این پیرهنو اینجا جا گذاشتم...دندونشو فشرد رو هم...پسره نفهمِ کوروارد کلاس بزرگی شد و با دیدن اینکه از دیروز 20نفر اظاف شدن باید بگم پشماش ریخت😂
*ذهن تهیونگ*
آیگوووو اینا 30نفر بودن و من بزور تحملشون میکردم الان شدن 50نه نه آیییی دیوونم میکنن...
20نفر تازه به دوران رسیده خنگ ک باید تا 1 ماه اول بهشون بفهمونم اینجا دانشگاهه نه مرکز مخ زنی:/نشست و لیست رو گرفت تو دستش...
شروع کرد به خوندن
*هان هیو جو......هستم
*کیم جی سو....کیم جی....هس...تم استاد
بهش زول زدم و داد بلندی زدم
از همینامروز به شما جدیدا بگم توی کلاس من بخواید چُرت بزنید با تیپ پا پرتتون میکنم بیرون مهم نیست دختر باشه یا پسر آراسو؟؟؟
داد بلندتری زدم آراسوووووو؟؟؟
همه باهم بلند گفتن
*ب..بلههه استاد
نشستم و ادامه دادم
*کیم جنی...هستم استاد
*مانوبان لالیسا....هستم
*کیم سوک جین...هستم
*کیم نامجون......هستم
*ذهن تهیونگ*
شرط میبندم این تازه به دوران رسیده ها آبروعه هرچی کیمِ میبرن حتتتتتی اون بستنیِ بی ارزش که شده 2هزار تومن...
(خدایی اول پونصد بوداااا😂😂😂)
*اوه سهون....هستم
*لی مینهو...هستم
*جئون جونگ کوک ...... ..... .......
داد زدم جئون جوووونگ کوک.... ه...ه...هستم*ذهن جونگ کوک*
از ترس تا مرز سکته رفته بودم صبح رو استادم قهوه ریختم فاااااعک...اخلاقشم که سگهههه من با این نمیتونم یه ترمم بگیرم مطمئنم میندازم اسن ترمو آیییی نکنه تحویلم بدن اداره پلیس چون روش قهوه ریختمممم بعد تا چند ماه باید اب خنک بخورمممم
با داد تهیونگبه خودش اومد....
جئون شی غیر از قهوه ریختن روی دیگران چه کارایی بلدی؟؟؟
کوک:.................
تهیونگ شروع کرد به درس دادن و بعد از اتمام کارش دستاشو روی میز گذاشت و به همه نگاه کرد...
برای جلسه بعد پروژه هاتونو بیارید وقتش تمومه
صدای اعتراض همه در اومد....
*استاد لطفا بیشتر وقت بدین
*استاد نههههههه
*جیییییییییییییییغ(این منم😂)
*و بعضیا ک ب چپشونم نبود
تهیونگ بی توجه از کلاس خارج شد ک حس کرد دستش توسط کسی گرفته شد برگشت و جئون رو دید...
ابرو داد بالا...
*است...ا....استاد...م...م...متاس...فم...ب...ب..ابت...ص...صب..ح
+پسره کور انگار روح دیده اینجوری لکنت گرفته...
آروم گفتم مشکلی نداره و دستمو کشیدم وسوار ماشین شدم و به سمت خونه حرکت کردم.
______________________________
هاااااای لاوام🤩
امیدوارم از این پارت لذت برده باشین حتما ادامش بدین جاهای لذت بخشش تو راهه😎
نظرتونوووو کامنت کنید براااام🙃🔪
هر روز آپ میکنم😎🥂
#فیفوووو
YOU ARE READING
"-𝘮𝘺 𝘩𝘰𝘳𝘯𝘺 𝘵𝘢𝘦𝘤𝘩𝘦𝘳-"
Fanfiction(کامل شده✔) همه چی از روزی شروع میشه که دانشجوی انتقالی جدید جئون جونگ کوک به دانشگاه میاد و از همون روز اول برای تهیونگ استادش دردسر بزرگی میشه... کمکماین دردسر تبدیل به عشق تهکوک و بعد نفرتی از جانب کوک به تهیونگ میشه.... •وضعیت:درحال آپ •کاپل...