𝘱𝘢𝘳𝘵'8

989 120 19
                                    

₩کیم تهیونگ بهتره پای پلیسو نیاری وسط...خوب به حرفام گوش بده اگه برادرتو بخوای همکاری میکنی بام!!
÷عوضییی اگه بلایی سر یونگی بیاری زنده زنده دفنت میکنم!!!
₩(خنده ای تمسخر آمیز میکنه)هیش پسر بیا آروم پیش بریم...چند روزی برادر عزیزت پیشم میمونه بخاطر زبون درازیت...یکم‌باهم بازی کنیم...هوم نه یونگی؟!
÷مرتیکههههه دستت بهش بخوره میکمشت میفهمییی میکشمتتتتت
سوکی بدون توجه گوشیو قطع میکنه و قدماشو به سمت یونگی روی صندلی که دست و پاشو بستن هدایت میکنه
انگشت اشارشو روی صورت سفید و نرم یونگی میکشه
یونگی‌ثانیه به ثانیه ترسش بیشتر‌میشد...حتی نمیدونست اونا چی‌ازش میخواستن با بغض رو به سوکی گفت
+چی ازم میخواید؟چرا منو اوردین اینجا!!!
سوکی دستاشو توی جیبش گذاشت و پشت یونگی قدم زد
₩اولش کاری با تو نداشتم ...هدف اصلیم کوکیه
ولی هیونگت خیلی گستاخه!!!
+گستاخ خودتیییی ولم کننننننید
سوکی موهای یونگیو از پشت کشید و خم شد
توی گوشش زمزمه کرد
₩بیبی یکم بازی‌ کنیم‌ادب شی؟!
+ولممم کن لطفاااا ....

سوکی دستاشو برد جلو و یکی یکی دکمه های پیرهن یونیگو باز کرد انگشتاشو از پایین تا بالای بدن یونگی کشید...به نیپلاش رسید انگشاشو دورش میکشید و یونگی نالشو خفه میکرد...
روبه روش قرار گرفت و روی زانوش نشست نگاهی به یونگی که صورتش سرخ شده بود کرد
سرشو جلو برد و زبونشو روی نیپلش کشید
یونگی‌نتونست‌خودشو کنترل کنه و ناله ریزی از
زبونش بیرون اومد
+اهه...ولم....کن
سوکی به‌کارش ادامه داد و به گردن یونگی رسید شروع کرد مارک کردن گردن سفید و نرم یونگی
یونگی نتونسته بود جلوی هورنی شدنشو بگیره
متاسفانه بدجور تحریک شده بود
اولین بار بود کسی مارکش میکرد
و بجای اینکه بترسه از اینکه ممکنه
هر بلایی سرش بیارن داشت لذت میبرد!!!!
+عمم....اهه
سوکی ازش فاصله گرفت و ایستاد
₩عاو...بیبی‌اولین بارته؟!
پس باکره ای....
یونگی گونه هاش بیشتر سرخ شدن
فکر‌میکرد اولین رابطشو میتونه با کسی
که دوسش داره داشته باشه ولی کاری نمیشد
کرد یونگی‌نتونست جلوی تحریک شدنشو بگیره
و فکرای مضخرف به ذهنش میرسید!!!

2روز‌گذشته بود
سوکی هنوز کاری با یونگی نکرده بود انگاری
زیاد بهش خوش گذشته بود!!!

₩یونگیو میخوام‌برای امشب...حاظرش کنید
*بله قربان

*فلش بک 2 روز قبل*
تهیونگ‌با عصبانیت وارد خونه شد دلش میخواست
خونرو آتیش بزنه وقتی صدای یونگیو نمیشنید...

_چی‌شد؟؟؟پیداش نکردین؟؟؟
÷جونگ کوک بنظرت اگه‌ پیداش کرده بودیم با خودمون نمیاوردیمش؟؟؟کورییی؟؟؟نمیبینی نیستش؟؟؟؟
=تهیونگ‌ آروم‌باش کوک فقط یه سوال پرسید...

جونگ کوک از رفتار تهیونگ ناراحت شد
ولی بهش حق میداد بلاخره برادرشه قطعا
نگرانشه...

"-𝘮𝘺 𝘩𝘰𝘳𝘯𝘺 𝘵𝘢𝘦𝘤𝘩𝘦𝘳-"Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang