𝘱𝘢𝘳𝘵'11

907 116 30
                                    

یونگی و هوسوک وارد رستوران شدن
چند دقیقه ای میشد که هوسوک یونگیو معذب میدید
هر دوشون عرق کرده بودن و حرف زدن واسشون سخت بود...هوسوک بلاخره سکوتو شکست و منو رو روبه روی یونگی گذاشت
€چی میخوری؟

+فرقی نداره!!!!

€پسررررر انقد خجالتی نباش
"بلند شد و خم شد سمت یونگ"
چی میخوری پیشی؟

+یاااااااا من پیشی....
هوسوک انگشتشو روی لب یونگی گذاشت
و این باعث بیشتر شدن استرس یونگی شد!!!
€پیشی هستی....

بعد از وقتی که توی رستوران گذروندن به خواست یونگی اطراف شهر قدم زدن
هوسوک سعی میکرد حین قدم زدن به یونگی نزدیک بشه
اما یونگی از استرس زیادی که داشت فاصلشو بیشتر میکرد...بلاخره نزدیک هم شدن
هوسوک دست یونگی و گرفت و قدمای هردوشون متوقف شد
یونگی سرشو به پایین هدایت کرد و به دستاشون خیره شد

+عام...چیزه‌‌....
من دیگه برم دیر وقته

دستشو کشید ولی با یه حرکت هوسوک تو بغلش فشرده شد
دستای هوسوک دور کمر یونگی حلقه شده بود و با نیشخند به صورت یونگی زول زده بود
یونگی از خجالت زیادی دلش میخواست جیغ بزنه و با تمام سرعت بدوه ولی پاهاش یاریش نمیکرد و سست شده بودن
هر دو نگاهاشون قفل هم بود

€اگه به این کارم میگی حماقت‌‌‌....
پس میخوام این حماقتِ شیرینو با تو تجربه کنم!!!

بلافاصله بعد از تموم کردن حرفش
لباشو به لبای یونگی رسوند
با عشق میبوسیدش
چشای یونگی درشت شد و بعد از دقیقه ی کوتاهی شروع کرد به همکاری با هوسوک
دستاشو دور گردن مرد مقابلش گذاشت
لباشون باهم بازی میکردن
قطعا این حس لذت و هر دوشون برای اولین
بار تجربه میکردن

===============

تهیونگ سوار ماشین شد و سمت خونه کوک حرکت کرد
سعی میکرد عصبانیتشو کنترل کنه
چشمش به مغازه عروسک فروشی خورد
ماشینو نگه داشت و پیاده شد
بلافاصله با ورودش به مغازه چشمش به خرگوش سفیدی با گوش و دستای بلندی خورد
لبخندی زد و خریدش

سوار ماشین شد
با لبخند از ماشین پیاده شد و به گوشیه کوک زنگ زد

جونگ کوک که دلش برای تهیونگ تنگ شده بود نتونست جواب نده با اینکه به خودش قول داده بود چند روزی با تهیونگ حرف نزنه....
گوشیو جواب میده:

_الو...
÷بانیییی‌‌‌‌‌.....بیا پایین
_هومممم؟؟؟پایین؟؟؟

از روی کاناپه بلند شد و سمت پنجره اتاقش رفت
با دیدن تهیونگ که دست تکون میده نیشش باز شد بلافاصله اخم کرد

_نچ نمیام...
÷تو ماشین منتظرتم بانی

بلاخره جونگ کوک دست از لجبازی برداشت
بعد از عوض کردن لباساش رفت پایین
سوار ماشین شد و قیافشو پوکر جلوه داد

"-𝘮𝘺 𝘩𝘰𝘳𝘯𝘺 𝘵𝘢𝘦𝘤𝘩𝘦𝘳-"Donde viven las historias. Descúbrelo ahora