÷جئون جونگ کوک...؟؟؟!!!!!پس بجز قهوه ریختن رو استادت میتونی مث میگ میگبدوی!!!
جونگکوک با چشای گردو شده به تهیونگ زول زد
_اس..تاد!!!
یونگی پرید وسط و به صورت رنگ پریده جونگ کوک نگاه کرد
×پس اون استاد گند اخلاقت هیونگ منه؟!
+عاااا جونگ کوکا پس توعم از تهیونگ میترسی!!!
تهیونگ با اخم به کوک نگاه کرد و میتونست باهمون نگاهش آب شدن جونگ کوک رو ببینه
÷گند اخلاق؟!!!
×هیونننگ تازه جونگ کوک گفت اخه کی بهش گفته بیاد دانشگاه و درس بده اصن چی سرش میشه فقط بلده داد بزنه و نیششو تا بناگوش باز کرد😁
_یاااااا یونگیا تورو میکشممممم
جونگ کوک دوید سمت یونگی و یونگی مثل یه گربه فرض دوید و پشت تهیونگ خودشو مخفی کرد
×هیوووووونگ بانی وحشی شدههههه
جونگ کوک بدون توجه به تهیونگ رفت سمتشون و سعی کرد یونگیو بگیره که بدنش کامل خورد به تهیونگ...
لرزش بدنش کاری کرد عقب بکشه..سکوتی کرد و آروم گفت
_تو...تو که بلاخره میای اینور یونگیییی جان
بعد از دقایقی همه سر میز شام بودن و با سکوتی دلنشین مشغول غذا خوردن بودن که تهیونگ شروع کرد حرف زدن
÷جیمینا گفته بودم میکشمت
+یاااا دیگه برا چی
تهیونگ چاقوشو کوبوند رو میز و بلند شد قیافشو وحشتناک کرد و گفت
÷گفته بودم خونرو تمیز نگه دار...امشب ...شب آخرته پارک جیمین
سکوتی تشکیل شد که با خنده جیمین و تهیونگ شکسته شد...
تهیونگنگاهی به جونگ کوک کرد که با لبخندی خرگوشی مواجه شد
*ذهن تهیونگ*
اون یه بانیه کیوته...دندوناشو..آیگووووو
وایسا وایسا من چه غلطی میکنم:/
دارم این پسرِ کورو آنالیز میکنم آیییش
(×یونگی _کوک ÷تهیونگ +جیمین)
×جونگ کوکا فک نکنی میزارم امشب بریاااا
_انتظار نداری که بغلت بخوابمممم!!!
×یاااااا...ما بعد چند سال همو دیدیم نمیزارم برییییی
÷پیشیمو اذیت نکن و امشب بمون همینجا
جونگ کوک با صدای تهیونگ متعجب شد و سرفه کوتاهی کرد...چند دقیقه ای گذشته بود و یونگی و جونگ کوک حرفاشونهنوز تموم نشده بود،خاطره هاشونو زنده کردن از نظر جونگ کوک امشب بهترین شبیه که میتونه داشته باشه...یونگی براش فقط یه دوست نبود
تموم پیچ و خم های بچگیاشون رو باهم گذرنده بودن
_یونگیااااااا ظرفای شامو تو باید بشوریااااا یادت نرفته که؟؟؟
×آییییش..باشه بابا الان میشورم
یونگی مشغول شستن ظرفا شد و جونگ کوک با خنده پا رو پا روی کاناپه نگاهش میکرد
÷ببینم پروژتو اماده کردی ک اینجا پا رو پا داری به بچم میخندی؟
*ذهن جونگ کوک*
چنددددش...بچممم....ایششششش
_فکر میکنم اینجا فقط با عنوان کیم تهیونگ و برادر یونگی میشناسمتون نه یه استاد بد اخلاق
÷عوم...خوشم اومد ولی بداخلاق صدق نمیکنه!!!
تهیونگ جاشو رو مبل تغییر داد و الان به جونگ کوک نزدیک تر بود
÷پس الانم تو یه خرگوش کیوتی نه دانشجویِ کورَم؟
_یاااااا کور خودتی من...من فقط کلاسم دیر شده بود
تهیونگ ابروشو داد بالا و به لبای ورم کرده جونگ کوک خیره شد،سکوت بینشون با داد جیمین شکست
+تهیووووونگ کوک نه!!!
رفت کنار کوک نشست و گفت
+اجازه هست مختونو بزنم شاهزاده من؟
جونگ کوک خنده خرگوشی زد و رو به جیمین گفت
_با کمال میل سرورم...فقط چجوری؟
+آیییش اگه میدونستم الان به غیر از 3تا دوست دختر 6تاهم دوست پسر داشتم و قطعا تو یکیش بودی
جونگ کوک چشاش درشت شد و گفت
_تو گِی هستی؟؟؟
+نه نهههه...من ...واقعا نمیدونم گرایشم با دختراس یو پسرا!!!اصلا میخوام تا اخر عمر سینگل باشم...اره...
عااام.. ولی تهیونگ گرایشش نسبت به پسرا قوی تره
مغز جونگ کوک پر بود از حرفای جیمین نیم نگاهی به تهیونگ کرد و بلند شد....
_سرویس کدوم سمته؟
÷بیا دنبالم
از اینکه بلند شده و دنبال تهیونگ میره حس ترس داشت...دستاش میلرزد و دلش میخواست تا صبح توی اون دسشویی که حکمنجاتش رو داشت بمونه😂
÷روح که ندیدی بچه چته؟
_ه...هیچی
سریع وارد دسشویی شد و نیم ساعتی اونجا بود
با صدای یونگی به خودش اومد
×جونگ کوکااااااااااا نیم ساعته اون تویی تموم نشدی؟؟؟
جونگ کوک با رنگپریده رفت بیرون و هر سه رو روبه روش دید با داد بعدی یونگی کاملا خشکش زد
×تووووو خودارضایی کردیییییییی؟؟؟؟؟
نگاه تهیونگ متعجب شد و جیمین شُکه شده
_شوخی قشنگی بود یونگی-_-
×اهههه خیالم راحت شد
دستشو رو گردن کوک گذاشت و رفتن پذیرایی...
×با یه فیلم چطورین؟
_خوبه بزار
÷موافقم
+یس پیشیچند دقیقه طولانی سپری شده بود و یونگی و جونگ کوک خوابشون برده بود تهیونگ نگاهی بهشون کرد
÷جیمین تو یونگیو ببر تو اتاقش
و با تمومشدن حرفش رفت سمت جونگ کوک و بغلش کرد.. گرمی بدنشو حس کرد و سمت اتاق مهمان رفت
جونگ کوک تو بغلش تهیونگ تکونی خورد...دهنشو باز کرد .....عممم
تهیونگ رو تخت گذاشتشو و پتورو روش کشید
لبخندی بهش زد و خم شد
دم گوشش زمزمه کرد
÷خرگوشِ کیوت
بلند شد و خواب بودن این خرگوش کیوت رو تماشا میکرد به خودش اومد و دستشو رو قلبش گذاشت..
من الان ب این کورِ بدبخت گفتم خرگوش کیوت؟؟؟
آییییشششش.....دست بردار تهیونگ
خنده ای کرد
اخه این لندهور کجاش به بانیا میخوده!!!!
نیم نگاهی بهش کرد و از اتاق خارج شد
_____________________
همه مشغول صبحانه خوردن بودن که تهیونگ بلند شد و گفت
÷پایین منتظرتم
×من که با جیمین میرم شرکت
تهیونگ رو به رو آیینه کرواتشو میزون کرد و کتشو تنش کرد...
÷با جونگ کوک بودم
_هاااا؟
تهیونگ بدون حرف دیگه ای رفت و تو ماشین نشست،
_الان با من بود؟؟؟؟
×بلع جناب دیدی که منو قهوه ای کرد-_-
(و اینجاست که پیشی به بانی حسودی میکنه)
جونگ کوک رفت و نشست تو ماشین
_لازم نبود میتونستم با اتوبوس برم
تهیونگ فقط نگاهی بهش کرد و به رانندگی ادامه داد
نزدیک دانشگاه بودن که جونگ کوک گفت
_بنظرم همینجا منو پیاده کنید...امکان داره اگه باهم وارد دانشگاه بشیم فکر بد کنن
و تهیونگ بازم بدون گفتن حرفی ادامه به رانندگی داد،ماشینو توی پارکینگ پارک کرد و پیاده شد همه نگاها به سمت تهیونگ و کوک بود....
جونگ کوک سعی میکرد فاصله بگیره ولی تهیونگ بیشتر بهش نزدیک شد.....__________________
÷همونطور که گفته بودم پروژه هارو امروز باید تحویل بدین!!!
منتظرم روی میز جئون بزارید
_استاد من؟؟؟
تهیونگ سرشو بالا گرفت و دستشو توی جیبش کرد
÷تکرار کنم؟؟^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
هیم-_-
سیلامممممممممم
زیادی نوشتم؟؟؟؟ولی خب نمیشه دیگ ذوق دارم😁
عاو بچهادیدین ب پسرا گرمی ندادن؟:)
با اینکه کلی عر زدم ولی باز اومدم آپ کنم...
خودتونو ناراحت نکنید گرمی بعدی🙃🤞
#فیفوووووو
این عکس زیادی آرامش بخشه:)
ESTÁS LEYENDO
"-𝘮𝘺 𝘩𝘰𝘳𝘯𝘺 𝘵𝘢𝘦𝘤𝘩𝘦𝘳-"
Fanfic(کامل شده✔) همه چی از روزی شروع میشه که دانشجوی انتقالی جدید جئون جونگ کوک به دانشگاه میاد و از همون روز اول برای تهیونگ استادش دردسر بزرگی میشه... کمکماین دردسر تبدیل به عشق تهکوک و بعد نفرتی از جانب کوک به تهیونگ میشه.... •وضعیت:درحال آپ •کاپل...