26

266 28 87
                                    

🌹رز
نیویورک 3:46am

زین جز به جز صورتم و نگاه کرد و نا آروم زمزمه کرد

+دیگه نمیتونم... باید همین الان بریم خونه.

بعد تموم شدن این جمله دستم و توی دستش گرفت و من و کشوند دنبال خودش.

من که بخاطر شوکی که بهم وارد شده بود مستی کمی از سرم پریده بود و بخاطر تند راه رفتن زین اونم با اون پاهاي بلندی که هر قدمش دو قدم من بود نزدیک بود بخورم زمین که سریع خودم و کنترل کردم و قدم هام و باهاش هماهنگ کردم. داشتیم میرفتیم سمت در بیرونی کلاب که هری و لویی جلومون ظاهر شدن که زین بی توجه اونا و کنار زد و من فقط تونستم بلند داد بزنم

_سلام پسرااا

که با صدای لویی برگشتیم سمتش و لویی دستش و آورد بالا و بلند داد زد

+پالتوت و یادت رفت ببری بالا جا گذاشته بودی .

زین دستش و دراز کرد و پالتو و اومد سریع ازش بگیره که لویی دستش و کشید عقب و سوئیچ ماشینی و با اون یکی دستش نشون داد و گفت

+فکر کنم اینم نیازت بشه چون ماشین نیاوردی و (با یه لحن شیطونی با ابروهاش به من اشاره کرد و گفت) الانم عجله ام داری

هری زد زیر خنده و زین نیشخندی زد و لویی سوئیچ و انداخت توی جیب پالتو و داد به زین. باز با سرعت شروع کرد راه رفتن و اون دوتا صدای خنده اشون از پشت سرمون اومد و هری داد زد

_داداش اشکالی نداره خجالت نکش بابا ما با تاکسی برمیگردیم خونه

وقتی از کلاب اومدیم بیرون از سرمای زیاد تنم خشک شد و توی خودم جمع شدم. برف رو زمین و پوشونده بود و زین داشت بی توجه میرفت سمت پارکینگ ماشینا که صداش کردم

_زین...

برگشت سمتم و با دیدن من که توی خودم جمع شدم و دارم میلرزم

_من سرد...

نذاشت جمله ام کامل بشه و سریع نزدیکم شد و کمکم کرد پالتوش و تنم کنم. یقه های پالتو و به هم نزدیک کرد و چشمام و از دستاش که به یقه ام بود برداشتم و سرم و آوردم بالا و توی اون فاصله کم زل زدم توی چشماش. لبخندی زد و بخاری بخاطر سرمای زیاد از توی دهنش اومد بیرون. صورتم و با شصتش ناز کرد و بعدش دستش و کرد توی جیب پالتوم و سوئیچ ماشین و درآورد دستم گرفت و با سرعت به سمت ماشینا رفت.

❄❄❄❄❄❄❄❄❄❄❄❄❄❄❄❄❄❄❄❄❄❄❄❄❄❄❄❄❄❄❄❄❄❄❄❄❄❄❄❄❄❄❄❄❄❄❄❄

نیویورک 4:13am

در خونه و باز کرد و رفت کنار و من اول رفتم تو و بعدش پشت سرم صدای بسته شدن در خونه و شنیدم. بی توجه بهش بخاطر سرمای زیادی که توی تنم بود سریع به سمت شومینه روشن خونه رفتم و کنارش ایستادم و دستم و گرفتم جلوی شعله های آتیش و از لذت زیاد گرما چشمام و بستم و نفسم و دادم بیرون. بعد از چند دقیقه صداش و شنیدم

Breathing in your world [Z.M]Where stories live. Discover now