11.

232 35 21
                                    

🚬زین
نیویورک 9:22am

+زین بیا انبار. اینجا بَستیمِشون. دو نفرن.

_الان راه می‌افتم لویی .

اسلحه ام و چک کردم و گذاشتم پشت کمرم. رفتم سمت در خونه که کسی در خونه و زد. با تعجب سرجام ایستادم و زل زدم به در. یعنی اونا برای لویی و بچه ها تله گذاشتن تا من اینجا تنها بشم و منو سر به نیست کنن؟ اسلحه ام و در آوردم و رفتم پشت در ایستادم، دوباره در زدن. از چشمی نگاه کردم که با دیدن رز پشت در تعجب کردم. سریع در و باز کردم

+بیا... (با دیدن لباس خوابش حرفم و یادم رفت. وات د فاک اون چرا لباس خواب تنشه؟)... آممم... (سرم و با اسلحه خاروندم )... بیا تو

رز  با ترس گفت

_تو که نمیخوای منو بکشی؟

نگاهش و دنبال کردم که دیدم اسلحه هنوز دستمه. گذاشتمش پشت کمرم

+نه. میشه بیایی تو یا میخوایی با این هیکل سکسیت بیرون نمایش راه بندازی؟

رز نگاهی به خودش کرد و با خجالت پایین لباسش و گرفت و کشید پایین نیشخندی زدم و زل زدم بهش

_آخه...

+چیه؟من کار دارم!

_میشه... پول تاکسی و حساب کنی؟

با تعجب بهش نگاه کردم

+ببخشید؟

_میگم میشه پول (به تاکسی که جلوی خونه بود اشاره کرد) تاکسی و حساب کنی؟؟

همون موقع یه پسر سیاهپوست کله اش و از ماشین آورد بیرون و داد زد

+خانم نمیخواین پول ما و بدید؟؟؟ کار و زندگی داریماااا. یک ساعته منو علاف خودتون کردید.

رز برگشت نگاهی به اون کرد و سریع برگشت سمتم

_بخدا پول الان ندارم. قول میدم بعدا بهت بدم هرچقدر شد.

من که هنوز گیج بودم سری تکون دادم با سرم به داخل اشاره کردم

+تو برو تو...

رز سری تکون داد و رفت تو. منم رفتم سمت راننده تاکسی و دست کردم تو جیبم و کیف پولم و در آوردم و پول و انداختم رو پاهاش و برگشتم رفتم سمت در خونه.

_آقا وایسااااا، این پول خیلی زیاده. بیا بقیه اشو بگیر.

+بقیه اش مال خودت. گورت و گم کن و دیگه اینورا نبینمت.

اومدم تو خونه و در و بستم. رز روی مبل نشسته بود.

+خب؟

از جاش بلند شد و خودش و بقل کرد

_چی خب؟؟

+تو یه دفعه ای از کجا پیدات شد؟ تو چرا همیشه خروس بی محلی؟؟

Breathing in your world [Z.M]Where stories live. Discover now