🚬زین
نیویورک 12:36pmدر خونه و بستم و رفتم سمت هال. چشمام و چرخوندم ولی پیداش نکردم. دختره ی احمق. بهش گفته بودم نره. دفعه بعدی که ببینمش میدونم باهاش چیکار کنم.
عصبی اول رفتم تبلت و برداشتم و سیستم امنیتی خونه و فعال کردم. تبلت و پرت کردم روی مبل و رفتم توی آشپزخونه قهوه ساز و روشن کردم.
از پله ها رفتم بالا و در اتاق و باز کردم و پیرهنم و در آوردم و انداختم توی سبد لباس چرک ها و اومدم برم سمت حموم که چشمم خورد به تخت.
رفتم سمتش و پتو و که تا نصف صورتش کشیده بود و دادم پایین. موهاش و دادم پشت گوشش_پس اینجایی. فکر کردم باز دوباره رفتی.
خوابه خواب بود.اون موقعی هم معلوم بود خوابش میاد چشماش قرمز بود. توی خواب خیلی معصوم بود، برعکس موقع هایی که بیداره و یه ریز داره غر میزنه و حاضر جوابی میکنه. اون موقع ها مثل یه شیطانه. لبخندی زدم و پتو و روش مرتب کردم. یه لحظه صبر کن... وات د فاک من دارم چه غلطی میکنم؟!
سریع ازش فاصله گرفتم و رفتم تو حموم. آب سرد و باز کردم و زیرش ایستادم.نفسم بند اومد.
تو چت شده پسر؟❄❄❄❄❄❄❄❄❄❄❄❄❄❄❄❄❄❄❄❄❄❄❄❄❄❄❄❄❄❄❄❄❄❄❄❄❄
🌹رز
نیویورک 1:16pmتوی جام چرخیدم و به ساعت دیجیتالی که روی میز کنار تخت بود نگاه کردم.شتتتت چقدر خوابیده بودم. چشم بسته از جام بلند شدم و دستام و کشیدم بالا و چشمام و باز کردم و زل زدم به پنجره بزرگی که کامل دیوار سمت چپ و گرفته بود. چقدر توی روز روشنم این اتاق قشنگه. ولی خب شبش قشنگ تره،شهر نورانی و میتونی قشنگ ببینی. دستام و انداختم پایین و سرم و چرخوندم و با دیدن زین که فقط یه حوله به کمرش بسته بود و جلوی آیینه ایستاده بود و با یه حوله دیگه سرش و خشک میکرد جیغ کوتاهی کشیدم. دست از خشک کردن موهاش کشید و خیلی عادی از توی آیینه زل زد بهم
_خوب خوابیدی ؟
هنوز توی هنگ بودم و فقط تونستم بگم
+ها؟
نیشخندی زد و برگشت سمتم.چه سیکس پک هایی هم داره. بدنشم خیس بود و برق میزد. چه سکسی...
وات د فاک من یه ساعته برای چی زل زدم. سریع سرم و آوردم بالا زل زدم به زین که دیدم با یه پوزخند زل زده بهم. پسره ی سکته ای همه اش لبش کجه. حوله و پرت کرد روی تخت و سمتم اومد. سریع خودم و جمع کردم و تکیه دادم به تاج تخت و زل زدم بهش. نزدیکم که شد خم شد و زل زد توی چشمام._میگم روی تخت من خوب خوابیدی؟
مردیکه عوضی. جمله تخت من و غلیظ و محکم گفت. چشم غره ای رفتم
+ای بد نبود. بالشتت خیلی سفت بود گردن درد شدم.
دندوناش روی هم فشار داد و صاف ایستاد و رفت سمت در حموم زیر لب گفت
YOU ARE READING
Breathing in your world [Z.M]
Mystery / Thriller❣ ☄ خودمم نمیدونم چجوری... فقط میدونم وقتی که چشمام و باز کردم توی دنیایی که تو زندگی میکردی پیدا شدم و من تو دنیای خود تو غرق شدم!