🌹رز
نیویورک 10:33amروی تخت چرخیدم و روی شکمم خوابیدم. خندیدم و برای نایل نوشتم
Rose:
اووو کام آن یه عکس از دختره نداری؟Niall:
ندارم! یه بار اومدم ازش یواشکی بگیرم ولی نشد.Rose:
لعنتی تو تا الان هرروز دنبال بردار زاده ات رفتی. بعد نتونستی از معلم مهد کودکش یه عکس بگیری؟Niall:
نه😅اومدم چیزی بنویسم که صدای در زدن اومد و بعد مایک در و باز کرد
_رز زود حاضر شو بریم. پرواز تا یک ساعت یک ساعت و نیم دیگه میشینه.
سری تکون دادم و مایک رفت بیرون. زود نشستم روی تخت و برای نایل نوشتم
Rose:
نایل من باید برم فرودگاه. تا یک ساعت دیگه مامانبزرگم میرسه نیویورک. فعلا.Niall:
آووو. باشه. فعلا .سریع گوشیم و انداختم روی تخت. کش موهام و باز کردم و شونه کردم و دورم ریختم. یه شلوار جذب مشکی و بارونی زرد. آلستار های مشکیمم برداشتم و اومدم برم بیرون که چشمم به پنجره اتاق افتاد. بیرون داشت بارون میومد و من حوصله سرماخوردگی نداشتم. پوفی کردم و کلاه بافتنیم و که طرح زنبور عسلی بود و برداشتم و سرم کردم. گوشیم و برداشتم و سریع از پله ها رفتم پایین. با دیدن مایک که دم در ایستاده بود با ذوق رفتم سمتش و گفتم
_بریم دنبال مامان بزرگ.
مایک هم لبخندی زد و چتر و از جالباسی کنار در برداشت.
توی ماشین نشسته بودیم و کمتر از بیست دقیقه دیگه میرسیدیم فرودگاه. با به یاد آوردن چیزی سريع برگشتم سمت مایک و داد زدم_وااای مایکککک.
مایک با تعجب برگشت سمتم و داد زد
+وات د فااااااک. من دارم توی این هوای بارونی رانندگی میکنمممم. چرا داد میزنی؟ نزدیک بود تصادف کنیم.
چرخیدم سمتش و گفتم
_ببخشید ولی یه چیزی و یادمون رفت
+چی؟
_اگه تا زمانی که مامان بزرگ خونه ما بود من رفتم اون دنیا چیکار کنیم؟
مایک یه دفعه با کف دست کوبید روی پیشونیش
+فااااااک. یادم رفته بود. نمیدونم.
_خب چیکار کنیم؟ نمیدونم یعنی چی؟
مایک زل زده بود به روبه رو و من میتونستم از همین فاصله دور فرودگاه و ببینم.
+چطوره بگیم مسابقه ای اردویی تمرینی داشتی رفتی لس آنجلس؟ یا هرجای دیگه ای؟
پوفی کردم و تکیه دادم به صندلی و زل زدم به بیرون
_فکر بدی ام نیست.
YOU ARE READING
Breathing in your world [Z.M]
Mystery / Thriller❣ ☄ خودمم نمیدونم چجوری... فقط میدونم وقتی که چشمام و باز کردم توی دنیایی که تو زندگی میکردی پیدا شدم و من تو دنیای خود تو غرق شدم!