🚬زین
نیویورک 4:30amبا تیرکشیدن گردنم چشمام و باز کردم و متوجه شدم که روی زمین سرم و تکیه دادم به مبل و خوابم برده بود. برگشتم و دیدم رز خیلی مظلوم روی زمین کنارم خوابش برده و توی خودش جمع شده بود. هری ام دقیقن وضعیت مشابه ای به رز داشت. ولی لو نبود. بلند شدم و گردنم و ماساژ دادم که دیدم لو کنار بار نشسته و هیچ کاری نمیکنه و زل زده به شیشه های مشروب. رفتم سمتش و با شنیدن صدای پام برگشت سمتم
_بیدار شدی؟
+فکر کنم دراصل بهوش اومدم.
لويي خنده ای کرد و برگشت زل زد به اون دوتا و گفت
_سه تاتون خیلی زیاده روی کردید. مخصوصا اون دوتا احمق.
رفتم و تکیه دادم به بار و گفتم
+آره. چیزی شده؟ تو چرا نخوابیدی؟
_ذهنم درگیر چیزایی بود که فهمیدم
+چه چیزایی؟
برگشت سمتم و چشماش و کمی گرد کرد
_یادت نیست؟
+چی و؟
_توی بازی یادته چه چیزایی شد؟
کمی به مغزم فشار آوردم و بعدش پوفی کردم و دستی به گردنم کشیدم
+نه یادم نمیاد. چیشد؟
لويي سری تکون داد و بلند شد رفت سمت هری
_خوبه. چیزی نشد.
بعد رفت هری و به زور بلند کرد که هری ناله ای کرد
+بزار بخوابم...
لويي با عصبانیت ولش کرد روی زمین و پتو و از روی مبل برداشت و بدون اینکه تا پتو و باز کنه پرت کرد روی هری
_مردیکه انگار نه انگار بیست و هفت سالش شده. عین بچه هاس.
رفت سمت پله ها و گفت
+من میرم اتاق مهمان بخوابم. شب بخیر.
لويي رفت بالا و برگشتم رفتم بالای سر هری و پتو و برداشتم و بازش کردم و انداختم روش. رفتم بالای سر رز نشستم و موش و از روی صورتش کنار دادم. اون واقعا شبیه فرشته هاس. نباید برام مهم بشه. وگرنه برای همه امون و خودش دردسر میشه.
کمی تکون خورد و چشماش و باز کرد و از پایین زل زد به من که بالای سرش نشسته بود. خنده مستانه ای کرد_سلاااااااام
ناخودآگاه خنده ام گرفت. با خنده گفتم
+سلام.
دستاش و کشید سمت بالا و زل زد به سقف با تعجب گفت
+الان شبه یا روز؟
خندیدم و آروم گفتم
_ببینم تو هنوز مستی؟
سکسکه ای کرد و با خنده گفت
YOU ARE READING
Breathing in your world [Z.M]
Mystery / Thriller❣ ☄ خودمم نمیدونم چجوری... فقط میدونم وقتی که چشمام و باز کردم توی دنیایی که تو زندگی میکردی پیدا شدم و من تو دنیای خود تو غرق شدم!