❥ رز
نیویورک 10:00amمیزش تقریبا روبه روی سینه ام بود. خودم و کمی بالا کشیدم و ساعد دستام و گذاشتم روی میز و به مردی که نشسته بود و دونات و قهوه میخورد نگاه کردم.
_روز بخیر.
سرش و آورد بالا و بهم نگاهی کرد. کمی از قهوه اش و خورد.
+روز بخیر.
خوب من از دیشب داشتم فکر میکردم که چه چیزی بگم که شاید اونا چیزایی مربوط به اون مردی که خودکشی کرده بود و بهم بگن. که یک فکر احمقانه به سرم زده بود.
_من رز کلیفورد هستم.خبرنگارم. البته الان دارم دوره کارآموزی میگذرونم.
میدونم خیلی مسخرهاس. من خودم از خبرنگارا متنفرم، اونوقت الان مجبورم نقش یه خبرنگار و بازی کنم. پلیسه بی حوصله بهم نگاهی کرد و قبل اینکه گازی به اون دونات شکلاتی بزنه گفت
+بازم کارآموز. من نمیدونم این خبرنگارا جای دیگه ای برای سوژه ندارن؟ببین خانم فعلا که اتفاق خفنی نیفتاده که به دردت بخوره.
اون احمقققق. نفسم و دادم بیرون و دفترچه ام و درآوردم و خودکارم و گرفتم دستم.
_راستش به ما گفته شده که باید یه مقاله خوب تهیه کنیم.
+خب؟
_خب میدونید،راستش...
+ببین خانم کوچولو. اینجا آگاهی پلیسه و ما وقت نداریم که به تو کمک کنیم که اون مقاله مسخره ات و بنویسی. برو یه جای دیگه. بهتم گفتم که اتفاق خاصی....
_میدونم میدونم. اتفاق خاصی نیافتاده. ولی من برای این نیومدم. برای(اومد سر حرفم بپره که انگشت اشاره ام و جلوش گرفتم و حرفم و ادامه دادم) من درمورد اتفاقی که سپتامبر 2016 افتاده فقط چندتا سوال دارم.
اون خیلی بد داشت نگام میکرد ولی من بدون توجه به اون نگاهش ادامه دادم.
_من به تحقیق خاص میخوام که از بقیه بهتر باشه. دو سال پیش شما یک نفر و به جرم دزدی دستگیر میکنید و اون ادعا میکرده از یه دنیای دیگه اومده و آخر هم خودکشی کرد.
بی حوصله سرش و توی کامپیوترش کرده بود و حرفم که تموم شد هومی گفت. وقتی دید چیزی نمیگم سرش و آورد بالا و بهم نگاه کرد. چشمام و گرد کردم و یه ابروم و به سمت بالا بردم.
+من تازه یه ساله اومدم اینجا و چیزی در اون مورد نمیدونم و همچنین اینم باید بهت بگم که تمامی پرونده ها محفوظه. یعنی اینکه نه تو و نه هیچ کس دیگه ای حق ندارید حتی بفهمید رنگ پوشه اون پرونده چه رنگیه.
اون پسره ی دیکککک طوری رفتار میکنه انگار باباش و کشتم. اخمی کردم و اومدم چیزی بگم که یه پلیس میانسال اومد و پرونده ای و گذاشت روی میز و به من که هنوز اخم روی صورتم بود چشمش خورد. با تعجب گفت
YOU ARE READING
Breathing in your world [Z.M]
Mystery / Thriller❣ ☄ خودمم نمیدونم چجوری... فقط میدونم وقتی که چشمام و باز کردم توی دنیایی که تو زندگی میکردی پیدا شدم و من تو دنیای خود تو غرق شدم!