17.

233 39 38
                                    

🌹رز
نیویورک 2:23am

پیراهنی که زین برام خریده بود و انداختم توی لباس چرکا و رفتم سمت تختم. زخمم بهتر شده بود و بخاطر حموم باند روی پام یکم خیس شده بود. یه شلوارک کوتاه گشاد و یه تاپ پوشیدم و نشستم روی تخت. دلم برای اتاقم تنگ شده بود. جعبه کمک های اولیه و که وقتی داشتم میومدم اتاقم برداشته بودمش و روی تختم بود و درش و باز کردم و شروع کردم به عوض کردن پانسمان پام. داشتم پانسمان و می‌بستم که یه دفعه ای در اتاق باز شد و پشت سرش صدای مایک اومد و با ترس چرخیدم و بهش نگاه کردم

_رز بیا... جیزیییییییس کرایسسسس. رزززززززز پات چیشدههههههههههه؟

لبم و گاز گرفتم و نمیدونستم چی بگم. اومد سمتم و جلوم زانو زد و آروم دستشو گذاشت روی پام و با عصبانیت زمزمه کرد

_اون سادیسمی شکنجه ات کردددد؟

چشمام گرد شد و با جیغ گفتم

+چییییی؟ نهههههههههههه...

با عصبانیت گفت

_پس چرا پات و پانسمان کردیییی؟

+چون تیر خوردم.

چشماش گرد شد و با تته پته گفت

_ها؟ چ.. چی؟ ت.. تیرررر خوردییییی؟ داشتی از دست اون فرار می‌کردی بهت شلیک کرددددددد؟

دستش و از روی پام کنار زدم و با دلخوری گفتم

+نههههههه، چرا همه اش فکر میکنی زین یه بلایی سرم آورده؟؟؟؟

چشماش و از پام گرفت و زل زد بهم

_نیاورده؟

+نه.

با ناراحتی به زخمم اشاره کرد

_پس این چیه؟ کی شلیک کرده؟

+دشمنای زین.

ابروهاش رفت بالا

_دشمن؟ مگه دشمن داره؟

+آره دیگه. توی اون دنیا من(یاد حرف زین افتادم و لبخندی روی لبم نشست و حرف زین و گفتم) قشنگ وسط گنگ قرار گرفتم.

اخمی کرد و بلند شد و جلوم ایستاد

_اینکه وسط گنگ قرار گرفتی لبخند زدن داره؟

اومدم چیزی بگم که نذاشت حرف بزنم و با دستاش بهم اشاره کرد و کلافه گفت

_چرا تو تیرررر خوردی؟ تو که اونجا هیچکاره ای.

اوه. اگه بهش بگم که همه فکر میکنن من معشوقه زین ام رسمن مرگم توسط مایکل قطعیه. منتظر بهم نگاه می‌کرد که آروم گفتم

+خب... میدونی... توی خونه اش بودیم... یه دفعه ای از بیرون تیراندازی کردن... بعد اون وسط به من تیر خورد...

Breathing in your world [Z.M]Where stories live. Discover now