ل_ میدونی حاضرم برات چکارایی بکنم ؟ه_ نوچ بهم بگو
سرمو گذاشته بودم روی پاش همونطور که کمی اونطرفتر سر زین روی پای پری بود و هر چهارتامون روی پتوی چهارخونه و قرمز رنگ عجیبی نشسته بودیم و خیسی چمن های زیرپتو پاهامو مرطوب کرده بود.
ل_ حاضرم برات بپرم تو آتش فشان
دم گوشم زمزمه کرد و کمی به بهانه اینکه پیرسینگم کج شده لاله گوشمو نوازش کرد.
ه_ دیگه چی ؟
به لبام خیره شد و با لطافت تمام انگشتش رو روش کشید.
ل_ هرکاری تو بخوای بیبی من ...
ه_ چرا انقدر دوستم داری ؟
ل_ چرا نداره ... تو دوسم نداری ؟
ه_ من برات می میرم
لویی فرای درشتمو الکی جابه جا کرد.
ل_ من دوستت دارم چون تو هری هستی
خندیدم و کمی پام تو شکمم جمع شد.
ه_ معلومه که هری ام ..
ل_ منظورم هری بودنه ... تو یه شیوه ای از بودن توی جهانی ... یه سبک زندگی هستی .. تو ، حرف هات ، کارهات ، خوشگلیات ...
ه_ اما من یه جوون معمولی ام
ز_ هی ... چی پچ پچ می کنید شما دوتا ؟ اگه راجع به مدل موهای جدید منه باید بهتون بگم به اندازه کون مورچه هم به نظرتون اهمیت نمیدم !
ه_ اتفاقا به نظرم خیلی خوشگله !
زین دستی تو موهاش کشید و سرشو از رو پای پری برداشت.
ز_ عه جدی ؟ اگه دوست داری همیشه اینجوریش میکنم
ه_ رنگ خیلی باحالیه ... منم دلم میخواد موهام صورتی باشه
با صورت اویزون به لویی نگاه کردم و اون پاهامو ماساژ داد.
ل_ فعلا نه بیبی
ه_ چرا اخه ؟ چجوری زین میتونه موهاشو یاسی کنه و من نمیتونم
ز_ چون زین دوست پسر نداره از هفتاد و هفت دولت ازاده ...
زین کنایه زد و با غرور خنده ای نثارمون کرد.
ه_ لویی
الکی غر زدم و لویی توضیح داد :
ل_ عزیزم تو فعلا بارداری ... برات خوب نیست
ه_ چه ربطی داره ؟ به خدا خوشگل میشم لویی .. بذار امتحانش کنم ...
لویی جوابمو نداد و با بیچارگی پری رو صدا زد که توی کتابش غرق بود.
ل_ پَرررری
پ_ هان ؟
پری با گیجی نگامون کرد.
پ_ ببخشید ؟ چی شده ؟
YOU ARE READING
LOUIS ❤️ ( L.S )
Fanfiction_ اون چیزی که تو داری حسش می کنی ایمانه هری ، باشه ؟ + باشه . هشدار : هیچ ضرورتی در خواندن کتاب پیش رو وجود ندارد !