« حلقه واقعی »

359 79 141
                                    


ل_ میدونی حاضرم برات چکارایی بکنم ؟

ه_ نوچ بهم بگو

سرمو گذاشته بودم روی پاش همونطور که کمی اونطرفتر سر زین روی پای پری بود و هر چهارتامون روی پتوی چهارخونه و قرمز رنگ عجیبی نشسته بودیم و خیسی چمن های زیرپتو پاهامو مرطوب کرده بود.

ل_ حاضرم برات بپرم تو آتش فشان

دم گوشم زمزمه کرد و کمی به بهانه اینکه پیرسینگم کج شده لاله گوشمو نوازش کرد.

ه_ دیگه چی ؟

به لبام خیره شد و با لطافت تمام انگشتش رو روش کشید.

ل_ هرکاری تو بخوای بیبی من ...

ه_ چرا انقدر دوستم داری ؟

ل_ چرا نداره ... تو دوسم نداری ؟

ه_ من برات می میرم

لویی فرای درشتمو الکی جابه جا کرد.

ل_ من دوستت دارم چون تو هری هستی

خندیدم و کمی پام تو شکمم جمع شد.

ه_ معلومه که هری ام ..

ل_ منظورم هری بودنه ... تو یه شیوه ای از بودن توی جهانی ... یه سبک زندگی هستی .. تو ، حرف هات ، کارهات ، خوشگلیات ...

ه_ اما من یه جوون معمولی ام

ز_ هی ... چی پچ پچ می کنید شما دوتا ؟ اگه راجع به مدل موهای جدید منه باید بهتون بگم به اندازه کون مورچه هم به نظرتون اهمیت نمیدم !

ه_ اتفاقا به نظرم خیلی خوشگله !

زین دستی تو موهاش کشید و سرشو از رو پای پری برداشت.

ز_ عه جدی ؟ اگه دوست داری همیشه اینجوریش میکنم

ه_ رنگ خیلی باحالیه ... منم دلم میخواد موهام صورتی باشه

با صورت اویزون به لویی نگاه کردم و اون پاهامو ماساژ داد.

ل_ فعلا نه بیبی

ه_ چرا اخه ؟ چجوری زین میتونه موهاشو یاسی کنه و من نمیتونم

ز_ چون زین دوست پسر نداره از هفتاد و هفت دولت ازاده ...

زین کنایه زد و با غرور خنده ای نثارمون کرد.

ه_ لویی

الکی غر زدم و لویی توضیح داد :

ل_ عزیزم تو فعلا بارداری ... برات خوب نیست

ه_ چه ربطی داره ؟ به خدا خوشگل میشم لویی .. بذار امتحانش کنم ...

لویی جوابمو نداد و با بیچارگی پری رو صدا زد که توی کتابش غرق بود.

ل_ پَرررری

پ_ هان ؟

پری با گیجی نگامون کرد.

پ_ ببخشید ؟ چی شده ؟

LOUIS ❤️ ( L.S ) Where stories live. Discover now