« ممنون از پیشنهادت کِین »

424 97 339
                                    



هیچ وقت از آدم بزرگ ها نپرس که دلیل کارایی که می کنند چیه !

چون اگه بهت بگن گریه ت میگیره !


....

صبح زود رفتیم جنگل.

تا نزدیک ظهر چرخیدیم .

تو چاله های آب پریدم.

پری یوگا یادم داد.

لویی پشت درختا بوسیدم.

و زین تمام راه برگشت رو کولم کرد.

درحالی که لویی کفشامو میاورد.

بعدش برگشتیم خونه .

دلم یه دوش آب گرم میخواست.

برای همین زودتر از لویی از پله ها بالا رفتم و بدوبدو درو باز کردم.

با دیدن مرد قد بلند با شلوارک کرم رنگ و تیشرت آبیش جا خوردم و هین کشیدم.

سرش رو سمتم چرخوند و لبخندی به پهنای صورت زد.

لویی رو زیر لب صدا زدم که داشت با لیوانای ایتارباکس ، تو یه دستش و کوله ش تو دست دیگه ش بالا میومد و سوت میزد.

کِین موهاشو روی سرش پیچید و بعدبا کش مشکی دور مچش ، همشون رو بالای سرش محکم گلوله کرد.

ک_ صبح به خیر پشمک

اخمام رفت تو هم.

ه_ تو اینجا چیکار می کنی ؟

از جلوی در کنار رفتم و لویی وارد شد.

ل_ عه سلام

ک_ سلام بیب

ه_ لو ؟

لویی نگام کرد و کین با خوشحالی یکی از لیوان های تو دست لویی رو از تو ظرف برداشت.

ک_ ایول قهوه !

ه_ این ، اینجا چیکار میکنه ؟

ل_ اینجا چیکار میکنی ؟

لویی با خنده و مسخرگی به کین گفت درحالی که کین تلاش میکرد در قهوه ش رو با ملایمت باز کنه.

ک_ جووون این شیر توت فرنگی داغ استارباکسه ! شت ... هری لیوان تورو برداشتم ؟

ه_ نه راستش من و لو هردو صبحای تعطیل شیر داغ میخوریم ... نگفتی ؟ اینجا چیکار میکنی ؟ لویی تو خبر داشتی ؟

LOUIS ❤️ ( L.S ) Donde viven las historias. Descúbrelo ahora