ادامه صحنه قبل_ همان روزمرد همونطور که با لبخند زبونش رو روی لب هاش میکشید خودشو رو کاناپه انداخت و پاهای بلندشو مثل یه سیاست مدار قدرتمند طوری روی هم قرار داد که نوک کفش های واکس خورده ش به سمت من قرار گرفت.
به لویی نگاه کردم ، که سرشو پایین انداخته بود ، استیناشو تا وسط دستش میکشید و اخم گنده ش حاکی از ناراحتی بود.
زیر نیشخندای بزرگ مرد سکسی رو به رومون به سمت لویی رفتم و دست کوچیکش رو گرفتم و اون با استرس بهم لبخند زد ؛ برای همین لپش رو بوسیدم و اون منو تو بغلش کشید.
_ پس عاشقش شدی ؟
مرد با بیخیالی پرسید و من سرمو از تو سینه لویی بیرون کشیدم.
_ با توام هری ...
کمی سرمو تکون دادم.
ه_ شما کی هستید ؟
_ بهش نگفتی ؟
مرد کمی به سمت جلو جمع شد و با چهره خیره کننده ای از لویی پرسید.
لویی کمی دماغش رو بالا کشید و چیزی نگفت برای همین فکر کردم داره گریه میکنه ولی وقتی بهش نگاه کردم ردی از اشک تو صورتش نبود.
_ من کِین هستم عزیزم. ممکنه دست شویی رو بهم نشون بدید ؟
پ_ بله از اون طرفه
پری با دستش به دری اشاره کرد و مرد نزدیکش رفت. با فاصله کمی ازش ایستاد و دم گوشش چیزی زمزمه کرد ، طوری که لباش به گوشش میخورد و پری لرزید.
بعد ازش جدا شد و با قدم های محکمش به سمت دستشویی رفت.
وقتی در بسته شد پری با لرز دستشو به دیوار گرفت.
پ_ گاااد
ه_ چی بهت گفت ؟
پ_ گفت قرمز بهم میاد. فاک گفت قرمز بهم میاد.
ز_ خیلی خوب این ذاتا آدم لاس زنیه زیاد ذوق نکن
زین چشماشو چرخوند و به پری که داشت از حال میرفت گفت.
ه_ شماها مگه میشناسیدش ؟
ز_ تو کِین رو نمیشناسی ؟ هه
زین مسخره م کرد و لبامو آویزون کردم. لویی موهامو بوسید و ازم جدا شد.
ل_ زین داداش برو یه ویسکی ای چیزی تو کمدا پیدا کن
![](https://img.wattpad.com/cover/240489876-288-k9734.jpg)
KAMU SEDANG MEMBACA
LOUIS ❤️ ( L.S )
Fiksi Penggemar_ اون چیزی که تو داری حسش می کنی ایمانه هری ، باشه ؟ + باشه . هشدار : هیچ ضرورتی در خواندن کتاب پیش رو وجود ندارد !