« ما لامذهبیم »

514 102 501
                                    


ادامه صحنه قبل_ همان روز

مرد همونطور که با لبخند زبونش رو روی لب هاش میکشید خودشو رو کاناپه انداخت و پاهای بلندشو مثل یه سیاست مدار قدرتمند طوری روی هم قرار داد که نوک کفش های واکس خورده ش به سمت من قرار گرفت.

به لویی نگاه کردم ، که سرشو پایین انداخته بود ، استیناشو تا وسط دستش میکشید و اخم گنده ش حاکی از ناراحتی بود.

زیر نیشخندای بزرگ مرد سکسی رو به رومون به سمت لویی رفتم و دست کوچیکش رو گرفتم و اون با استرس بهم لبخند زد ؛ برای همین لپش رو بوسیدم و اون منو تو بغلش کشید.

_ پس عاشقش شدی ؟

مرد با بیخیالی پرسید و من سرمو از تو سینه لویی بیرون کشیدم.

_ با توام هری ...

کمی سرمو تکون دادم.

ه_ شما کی هستید ؟

_ بهش نگفتی ؟

مرد کمی به سمت جلو جمع شد و با چهره خیره کننده ای از لویی پرسید.

لویی کمی دماغش رو بالا کشید و چیزی نگفت برای همین فکر کردم داره گریه میکنه ولی وقتی بهش نگاه کردم ردی از اشک تو صورتش نبود.

_ من کِین هستم عزیزم. ممکنه دست شویی رو بهم نشون بدید ؟

پ_ بله از اون طرفه

پری با دستش به دری اشاره کرد و مرد نزدیکش رفت. با فاصله کمی ازش ایستاد و دم گوشش چیزی زمزمه کرد ، طوری که لباش به گوشش میخورد و پری لرزید.

بعد ازش جدا شد و با قدم های محکمش به سمت دستشویی رفت.

وقتی در بسته شد پری با لرز دستشو به دیوار گرفت.

پ_ گاااد

ه_ چی بهت گفت ؟

پ_ گفت قرمز بهم میاد. فاک گفت قرمز بهم میاد.

ز_ خیلی خوب این ذاتا آدم لاس زنیه زیاد ذوق نکن

زین چشماشو چرخوند و به پری که داشت از حال میرفت گفت.

ه_ شماها مگه میشناسیدش ؟

ز_ تو کِین رو نمیشناسی ؟ هه

زین مسخره م کرد و لبامو آویزون کردم. لویی موهامو بوسید و ازم جدا شد.

ل_ زین داداش برو یه ویسکی ای چیزی تو کمدا پیدا کن

LOUIS ❤️ ( L.S ) Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang