« ایمان »

396 83 127
                                    



لبه وان حمام نشسته بودم ؛ دستمو پری گرفته بود و روی پوستم لیف نرم لویی رو میکشید.

یه شلوارک صورتی با تیشرت رنگین کمونی پوشیده بود که ارزو داشتم مال من باشه. اما شکم چاقم دیگه اجازه نمی داد همچین چیزای خوشگلی بپوشم.

موهامو با نرم کننده ماساژ داد و کمک کرد زیر دوش برم.

لویی از صبح بیرون رفته بود و خط و نشون کشیده بود که اگه تنهایی برم حمام ، نیم ساعت باهام حرف نمیزنه ! چون ممکنه بیفتم و بچه مون چیزیش بشه.

منم با کمک پری دوش گرفتم تا برای قرار شبم با لویی حاضر بشم.

امروز صبح که بیدار شدم لویی بهم گفت که می خواد شام منو به یه قرار ببره ! برای همین حتما باید دوش میگرفتم.

پری کمکم کرد لباس زیر خیسم رو در بیارم و یه حوله بپوشم. موهامو خشک کرد و بعد از کمی استراحت درحالی که برگه ی سیب میخوردم روی صندلی نشستم ؛  به دونه دونه ی فرام سروم  زد و همه شون به حالتی که ذاتیشون بود رو سرم پخش شدند.

لوسیون موزم رو به صورتم مالید ، دستامو ماساژ داد و از قرار عجیب و غریبی که با زین تو امارات رفته بود برام تعریف کرد.

به گوشه ی چشمم ( اونجایی که چشم از کنار دماغ شروع میشه ) خط کوتاه و نقره ای کشید که چشمام رو وحشی تر نشون میداد و البته که مثل همیشه نمی دونستیم برای رژ چه رنگی رو انتخاب کنیم.

پ_ به نظرم هرچی ساده تر باشه قشنگ تره هزا ... یه چیزی که شبیه به رنگ لبات باشه و صرفا اونا رو برجسته تر کنه ... مثل یه اروپایی اصیل و لایت ..

ه_ هوم ... طعمش هم برام مهمه ..! شیرین شکلاتی باشه ؟ یا میوه ای ؟

پ_ من هیچ وقت رژهام طعم نداشته ..

پری لباشو پایین اورد و من تو کیفش رو گشتم.

ه_ اما من یه طعم جدید میخواستم ... یه چیزی که لویی تا حالا نچشیده باشه

چشمامو لوس کردم و پری دلش به حالم سوخت چون چهره ش تو هم رفت و با دقت بیشتری وسایلش رو گشت.

ز_ به نظرم یه قرمز خیلی خیلی پر رنگ بزن !

هردومون سرمون رو به طرف زین چرخوندیم که توی چارچوب در ایستاده بود و مژه هاشو به هم میزد.

ه_ قرمز ؟ زیاده روی نیست ؟

ز_ اصلا ! اگه دوسش داری انجامش بده و ازش دیوانه وار لذت ببر

LOUIS ❤️ ( L.S ) Where stories live. Discover now