های گایز
پارت نهم
لمس ستاره ی پایین یادتون نره
دوستون دارمLiLi
********************
دلشوره داشت... خیلی زیاد... از اینکه تهیونگ انقد معصوم بود دلش میخواست زار زار گریه کنه... خیلی به خودش و داداشش سخت گذشته بود... همه ی این سالها... برای اونا مثل جهنم بود...
با صدای عشقش به خودش اومد :
×چی شده یونگ؟
و بوسه ی آرومی به گونه ی دوست پسرش زد./ چیزی نیست عشقم فقط... یکم ذهنم درگیر تهیونگه ، با اینکه اون این روزا شاد تر از همیشه ست ، تو دلیلشو میدونی؟
جیمین خنده ی شیرینی کرد که دل یونگی براش غش رفت.
×تهیونگ تقریبا دو هفته ای میشه که عضو یه اکیپ موتور سواری تو مدرسه شده و چند وقت دیگه هم مسابقه دارن ، مسابقه بین سئول ، بوسان ، دگو و ایلسانه
/ جدی میگی؟؟؟ مگه تهیونگ موتور سواری بلده؟؟؟
×اوفففف داداش جونت حسابی موتور سوار ماهری شده تو مدرسه نمیدونی چقد دلبری میکنه ، دخترای مدرسه براش میمیرن.
یونگی خنده ای از سر تعجب کرد :
/ حالا چی شده یهو علاقه به موتور سواری پیدا کرده؟
×فک کنم اون دختره مجبورش کرد ، اسمش چی بود... هااا جنی. البته اینم بگم که واقعا از جنی ممنونم چون ته این روزا خیلی سرحال شده... واقعا براش خوشحالم یونگ...
یونگی موهای دوست پسرشو نوازش کرد و پیشونیشو بوسید.
/ موچی مهربون و کیوت من... عاشقتم...
×منم عاشقتم یونگیا.
و آروم لباشو به لبای پیشی کیوتش رسوند و بوسه ی آرومی رو شروع کردند.***************
+همونطور که هر چهار تاتون میدونید ، سه اصل برای موتور سواری وجود داره که شما در مسابقه ای که دو هفته ی دیگه برگزار میشه باید از هر سه تای این ها استفاده کنید. خب جیسو... میتونی بگی اصل اول چی بود؟
*اینکه بدنمون رو شل کنیم و فقط روی مسیر تمرکز کنیم
+هوسوک اصل دوم؟
$ترس رو کنار بذاریم و فقط روی درست روندن تمرکز کنیم
+ و در آخر تهیونگ اصل سوم؟
_فکرمون رو آزاد کنیم و رها تر از همیشه به سمت جلو حرکت کنیم طوری که انگار در یک دست سرسبز و زیبا می دویم...
+آفرین به همگی من به شما افتخار میکنم
میدونید که رقبای زیادی دارید درسته؟ ده تیم موتور سواری اونجا حظور دارند و فقط سه نفر از بین چهل نفر انتخاب میشن.عرق سردی رو پیشونی همه جز جنی نشست. جنی ریلکس بود چون اون و تیمش همیشه برنده ی همه ی مسابقات بودن و جنی اصلا نگران این مسابقه نبود چون او با چین ، ژاپن ، روسیه ، تایلند و آمریکا مسابقه داده بود و همیشه گروهشون برنده ی مدال طلا بود .
جونگ کوک متوجه لبخند محو اما گرم جنی شد و فهمید که اون داره به پیروزی هاشون فکر میکنه و همین باعث شد تا جونگ کوک به خودش و تیمش افتخار کنه.
*استاد جئون؟... اممم... اگه برنده نشدیم چی؟
+هیچ اشکالی نداره بچه ها. حداقل ورزش جدیدی رو به صورت حرفه ای یاد گرفتید.
$گیم های من داره بهههه حقیییقتتت میپیوندهههه همیشه تو کامپیوتر موتور سواری میکردم اما حالا تو دنیای وااااقعیییییی.
+با اینکه یکم دیوونه ای اما روحیه تو دوس دارم هوسوک...
هوسوک که تازه به خودش اومده بود ، دستشو پشت گردنش کشید :
$ببخشید استاد... دست خودم نبود...
+مشکلی نیست...
و لبخند گرمی به هوسوک زد*************
=هوسوک اوپا؟
$هوم...
هوسوک مشغول ریختن ماده های مختلف توی همدیگه بود و واقعا چهره ش بامزه شده بود.
=همه ی گیمر ها یه لقب دارن... لقب تو چیه؟
*آره سوک منم میخوام بدونم
$امممم چیزه... قول میدین به کسی نگین...؟
سه جفت چشم مشتاق داشتن نگاهش میکردن که هوسوک به خنده افتاد.
$راستش من جیهوپم... همون جیهوپ مشهور...
تهیونگ یهو از جا پرید و شونه های هوسوک رو گرفت و زمزمه وار اما با چشمایی گرد از تعجب گفت :
_تو جیهوپیییی؟؟؟؟؟ لنتییی من طرفدار دوآتیشه تمممم
هوسوک لبخند سان شاینی ای زد
بعد یه ابروشو بالا انداخت :$امضا نمیخوای پسرک جوان؟
*پررو نشو دیگه حالا عهههه زود جو میگیرتش
_واییی نوناااا من حاضرم هوسوک هیونگ الان همه جامو امضا کنه :/
هوسوک نگاه مغرورانه ای به جیسو انداخت و سرشو بالا گرفت که جیسو پوفی کشید و سرشو به نشانه ی تاسف تکون داد.
*****************
امممم خب میدونستین الان ساعت 35 : 3 صبه؟😂
و من دارم از شدت دستشویی میترکم😂
تازه گردنمم درد میکنه اونم به شدت فاکی ای 😂
تا پارتی دیگر به درود😂💜
700 تا ورد خیدمیت شیمی😌😂💜
YOU ARE READING
▪︎DARK SMILE▪︎
Fanfictionلبخند تاریک [Completed] کاپل اصلی: کوکوی کاپل فرعی: نامجین_جنلیسا_یونمین ژانر :مدرسه ای _رمنس _اسمات_فان خلاصه داستان : تهیونگ از بچگی تا حالا خیلی درد کشیده بود تا اینکه وقتی به دانشگاه میره و با فهمیدن راز جونگ کوک ، همه چیز تغییر میکنه و زندگیش...